PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان کوتاه شوخی با حافظ xD



KnighTHero
10-14-2015, 05:17 PM
(یكی ازآشناهامون تعریف میكرد)
یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه..
ما 6 تا دختر مجرد بودیم كه تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم!
بعد ازاينكه هممون يدور فال گرفتیم
باخنده گفتم:
بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود كدوم یكی ازما رو ميگرفت?وبا كی ازدواج ميكرد!?همه خندیدیم
بعد نیت كردم وصفحه فال مورد نظر رو بازكردم..
داشتم شعر رو میخوندم كه رسیدم به اینجاش كپ كردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی كه میدیدم روباور نمي كردم!!
دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?!
ومن اين بیت شعر روبلند براشون خوندم..

"شهریست پركرشمه و خوبان زشش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!"

ودراون لحظه بود كه تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخي نكنم.!
بی جنبه :|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!!
من >:)
دوستام o_O
حضرت حافظ;-)))