PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان آموزنده اشک رایگان



* asal *
11-04-2015, 12:49 PM
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می کرد.گدایی از آنجا می گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می کنی؟عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می دهد. این سگ روزها برایم شکار می کردو شب ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟عرب گفت: نه از گرسنگی می میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می دهد.گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟عرب گفت: نان ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است.برای سگم هر چه بخواهد گریه می کنم. گدا گفت: خاک بر سر تو!اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شدهارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل