PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شایددیگرروی نوشتن هم برایم باقی نماند...



* asal *
11-28-2015, 06:49 PM
خدایا...


چشمانم چندروزی است که درمحاصره ی اشک هایم هستند.دگر توان مقاومت








ندارند.میخواهندمحاصره رابشکنند.








اماسپری بزرگ جلویشان راسدکرده است.آنقدربزرگ که گلویم راهم گرفته است.تب








هاوبیماری هایم به دلیل ورود








میکروب ها نیست...به دلیل ورودخجالت وشرم است که دربرابرشان حتی گلبول


های


سفیدبدنم هم نمیتوانندمبارزه کنند.








روحم.روحم؟مگرروح من هنوزم روح است؟مگرهنوزهم سبک وبی








پرواست؟مگرهنوزهم میتوان روح صدایش کرد؟آنقدرسیاه و آلوده شده که حتی توان








نفس کشیدن هم ندارد چه رسد به پرواز کردن .








هوای دلم بدجوری آلوده است . آلاینده های گناه پاکی و زلالی را از دل ساده ی من


ربوده اند








آسمان دلم هم به نوبه ی خودش سیاه و غم زده است.








ولی...








خدایا ... دل تنگ دست های یاری ات هستم و دلواپس دست های خاکی خودم که








جز تو کس دیگری دستم را نگیرد...