PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر



!!yalda!!
05-09-2015, 11:57 AM
چرا زهم بگریزیم،راهمان که یکی است....سکوتمان،غممان،اشک وآهمان که یکی است.....چرا زهم بگریزیم؟دست کم یک عمر....مسیر میکده وخانقاهمان که یکی است....تو گر سپیدی روزی ومن سیاهی شب.....هنوز گردش خورشید وماهمان که یکی است......تو از سلاله لیلی من از تبار جنون.....اگر نه مثل همیم اشتباهمان که یکی است.....من وتو هردو به دیوار ومرز معترضیم.....چرا دو توده ی آتش؟ گناهمان که یکی است....اگر چه رابطه هامان کمی کدر شده است.....چه باک؟ حرف وحدیث نگاهمان که یکی است.....

!!yalda!!
05-09-2015, 12:02 PM
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی ....................نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی ...................شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود ..................میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود ...................چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری ..............چه قصهی محقری، چه اول و چه آخری ..................ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم ......................ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم .......................سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود ................نمیدیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود .................سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی ...............نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی ................در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بیامید ...............در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود ..................

!!yalda!!
05-09-2015, 12:09 PM
گیسوانت زیر باران، عطــر گندمزار… فکــرش را بکن!.....................با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!.............در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها...................بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار… فکرش را بکن!.............سایهها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک.................خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!.....................ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــرهای را در تنــم پنهــان کنم................دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!.........خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر................تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!................از سمــاور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را…..................بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!..................اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند..................سایهها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!......................ناگهان دیوانهخانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود.................قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن..............

!!yalda!!
05-09-2015, 12:15 PM
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم.................آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم.....................با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند....................یاسم و باران که می بارد معطر می شوم...................................در لباس آبی از من بیشتر دل می بری...................آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم...............................آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو........................می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم.................میل - میل توست اما بی تو باور کن که من...........................................د هچوم باد های سرد پرپر می شوم.......................

!!yalda!!
05-09-2015, 12:21 PM
عاشقم،...................اهل همین کوچه ی بن بست کـناری....................که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی.....................تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟..................من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟...................تو به لبخند و نگاهی........................منِ دلداده به آهی..............بنشستیم................ .........................تو در قلب و...........................منِ خسته به چاهی......................................گُ نه از کیست ؟................از آن پنجره ی باز ؟....................از آن لحظه ی آغاز ؟.......................از آن چشم ِ گنه کار ؟................از آن لحظه ی دیدار ؟...................کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،........................همه بر دوش بگیرم.....................جای آن یک شب مهتاب،...................تو را تنگ در آغوش بگیرم......................

!!yalda!!
05-09-2015, 12:24 PM
من عاشقانه هایم را.....................روی همین دیوار مجازی می نویسم ! ..................از لج تـو . . . .................از لج خـودم . . . ................که حاضر نبودیم یک بار .......................این ها را واقعی به هم بگوییم. . . ! .................

!!yalda!!
05-09-2015, 12:29 PM
از زندگی از این همه تکرار خسته ام......................از های و هوی کوچه و بازار خسته ام....................دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه ..................امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام ...................دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم......................آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام ...................بیزارم از خموشی تقویم روی میز..................وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام ..................از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...............از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام .................تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید..................از حال من مپرس که بسیار خسته ام................

!!yalda!!
05-09-2015, 12:32 PM
رودها در جاری شدن................و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند..................کوه ها با قله ها........................و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند................وانسان ها.....................همه ي انسان ها..........................با عشق، فقط با عشق..............................پس بار خدایا بر من رحم کن.....................بر من که می دانم ناتوانم رحم کن.......................باشد که خانه ای نداشته باشم.......................باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم.........................اما نباشد، هرگز نباشد......................که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد...............

!!yalda!!
05-09-2015, 12:53 PM
مادرم اي اميد زندگي ........ بي تو ميمرم از افسردگي......... گيرم هر دو دستت را بدستت................ بارها گويم بهشتم مادر است......

!!yalda!!
05-09-2015, 01:30 PM
چرا بی دلیل دلم می گیرد؟؟؟؟؟؟؟برخی اوقات انسان بدون هیچ دلیل و بهانهای احساس گرفتگى، بیحالى، دلتنگی و بیحوصلگی میکند و غمیناآشنا درون او را میآزارد. برخی بر این باورند که یکی از عوامل اصلی این بی حالی و اندوه، فاصله گرفتن از جمع دوستان و نزدیکان و پناه بردن به خلوت و انزوا است؛ در حالی که نمی توان این سخن را به عنوان دلیل کامل و صحیحی تلقی کرد؛ زیرا چه بسا ممکن است انسان در میان جمع باشد؛ ولی احساس غربت و دلتنگی نماید..........

!!yalda!!
05-09-2015, 01:39 PM
حقیقت آرامش چیست و راه های رسیدن به آن کدام است؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رازآرامش درون خویشتنداری است،انرژیهای خود راپراکنده نکن، آنها را تحت نظر داشته باش مفید هدایت کن.راز آرامش درون در آسایش درون است. آسایش جسمانی ، عاطفی ، ذهنی و معنوی است. راز آرامش درون در این است که هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی. راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.راز آرامش درون در دل نبستن است. این را بدان که در حقیقت، هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.راز آرامش درون در شادی است. افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن............................ راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است. به آرمان هایت پاینده باش. راز آرامش درون در رفتار آزادانه است. رفتاری که بر آمده از خود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران. راز آرامش درون در بی آزار بودن است. هرگز عمدا کسی را نرنجان. راز آرامش درون کار کردن” درکنار” دیگران است، نه “در مقابل” آنها. راز آرامش درون در این است که در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی..........................