PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ابهام



Milad
07-02-2015, 10:10 PM
گاهي وقتها احساس ميکنم کل بدنم از درد ضعف ميکند
دلم ميگيرد ميخواهم فرياد سر کنم
اما صدايي نيست
آرام شوم کو آرامشي
اينکه ميگويند دل چيست منظور؟
به قول تو هـه!
دلم گرفته است
دلم تو را ميخواست شايد در اين لحظه
ابهاماتي که وجود مرا فرا گرفته اند
صداهاي خفته
ترس و وحشت از روز بـــعد
اسمش را نميدانم چه بگذارم
اما ميدانم نه تنها تو
هيچکس نميتواند اينگونه شود
شايد خيالت راحت است نميدانم
دلت خوش است
مشغله هاي فکري مهمتري داري
نيستي!!! نيستي
اگر تو نباشي پس دگر کسي نيست...اين آخر قضيه است
آخر يعني خاموش شدن يک سيگار
بعد خستگي
عمر يک سيگار تا موقعيست که دود بدهد بعد هم خودش را آزار ميدهد هم مرا و هم من او را
انتظار يعني نکشيدن سيگار
يعني ماندن و نرفتن
گذراندن و چشيدن اين طعمهاي متنوع اکثرن تلخ
تلخي مثل ترکيب اتانول با آب جو
تلخي
تلخي پايدار نيست
تلخي شيرين و بي طعم نيست
تلخي مزه است
بهتر از طعم بد دهان وقت گرسنگيست
حالا بايد دور خودمان بچرخيم تا کمي فرافکني وجودمان را در بر گيرد
مثل هر روز تکراري و نحض
بد تر از بد هم هست
پس بايد قناعت کرد
به همين اوضاع و اين ترانه
اين سکوت..اين استکان شکسته با ارزش
چرکنوشته:ابهام- MiladScream