PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عاشقانه ام برای تو



Anil199
07-13-2015, 05:27 PM
به تو احتیاجی نداریم

یک روز عصر، شاگردان صومعه سکتا شاهد آن بودند
که یکی از راهبه ها به کشیش دیگری اهانت کرد.
سرپرست صومعه یعنب سیسویس راهب، از کشیشی که مورد اهانت
قرار گرفته بود، خواست تا فردا
اهانت کننده را ببخشد.
این جواب وی بود:
-به هیچ وجه. و بایستی تاوان کاری را که کرده است، بپردازد.
در اینجا بود که سیسویس راهب دستانش را به طرف آسمان
بلند کرد و شروع کرد به خواندن این دعا:
"سرور من مسیح! دیگر به تو نیازی نداریم. ما دیگر خودمان قادر هستیم
کاری بکنیم که متجاوزان وپرخاش گران
تاوان اهانتی که کرده اند را بپردازیم.
ما دیگر قادر هستیم تا با دستان خودمان،انتقاممان را گرفته
واز خوبی در مقابل بدی مراقبت کنیم.
به همین خاطر، شما می توانید بدون هیچ مشکلی از ما دور شوید."
در این لحظه بود که کشیش اهانت شده، شرمنده شد و فورآ برادرش را بخشید.

Anil199
07-13-2015, 05:27 PM
دوستان می خندند به نگاهم اما
عاشقان می دانندکه نگاهم محزون
خیره بر دهکده ای دور شده
و سر انجام ولی
تو فقط می دانی نام آن دهکده را
نام آن دهکده چیست؟!
جنس آن دهکده قلب من و تو ست
نام آن دهکده هر چیز که هست
مهم آن است که بین من و تو
سر زمین مشترک است
و تو هر جا باشی دلمان پیش هم است.

Anil199
07-13-2015, 05:29 PM
دفاع مقدس/ تقديم به مادران ايران زمين


در ميان آرشيو عكس دفاع مقدس ، عكسي از شهيد زين‌الدين موجود است. در اين تصوير،مادر شهيد در حال شست و شو و كفن كردن فرزند شهيد خود است.
در بالاي تصوير منتشره از اين عكس اين جمله به چشم مي‌خورد: پسرم! با اين كهمي‌دانم شهيد غسل و كفن ندارد، خود غسل و كفنت مي‌كنم تا دشمنان بدانند ما از شهادتترسي نداريم.
قطعه‌اي زير متاثر از اين تصوير است.
روي سينه‌ام بود سرت. گفتند : "شهيد غسل و كفن ندارد." مي‌دانستم. سر به گوش تو بردم براي نجواهاي مادرانه. صداي مادرت را مي‌شنيدي ، زنده بودي شهيدمادر.
"پسرم! با اين كه مي‌دانم شهيد غسل و كفن ندارد ، خود غسل و كفنت مي‌كنم تادشمنان بدانند ما از شهادت ترسي نداريم."
ياس و عروس برايت آوردم ، به ياد حجلهنرفته‌ات. چادرم را به كمر بستم و آستين هايم را بالا زدم.
به ياد روزهاي كودكي‌ات. يادت هست بازي‌هايت را در حمام. هنوز نمي‌دانم چرا وقتيچشم‌هايت از كف صابون مي‌سوخت ، گريه نمي‌كردي!
شايد اشك چشمهايت در خيسي صورتتگم مي‌شد. شايد به دل من فكر مي‌كردي عزيزكم. بگذار براي آخرين بار سير نگاهت كنم. كه چه غلط گفتم ، مادر كجا از نگاه به جگر گوشه‌اش سير مي‌شود؟
موهاي سياهتروله جانم ، چه به خونابه نشسته. در كدام سنگر ، در كدام آيت آسماني موهايت را چنينبه حناي سرخ بسته‌اي ...
بغضي ندارم براي رفتنت. اگر اشك و ندبه‌اي است ، از زميني بودن خودم است.
اگر مويه و فغاني است ، گله‌مندي است به خدا كه مقامي چون تو نصيبم نكرده است.
مي‌گويند بهشت زير پاي مادران است. چه كس باور مي‌كند كه هزاران مادر ، بهشت ،زير پاي پسران خود ديده‌اند.
گفتند با لباس ، با عطر و گلاب رويت ببوسم و خداحافظي كنم. كجا دلم طاقتمي‌گرفت. جنگ ، براي تو رخت دامادي داده بود. كجا بي‌رخت ، دامن كشان، عزم رفتنمي‌كني.
روي بلندي چوب خوابيده‌اي. چه خفتني كه انگار لب هايت به چشم‌هاي مادر مي‌خندد.
موهاي حنا بسته‌ات ، قطره ، قطره خون دلمه بسته به دست هايم مي‌ريزد كه چه كسمي‌گويد جسد بي‌جان و بي‌درك است ، كه شهيد نه جنازه‌اي شايسته فرو شدن در خاك وگسستن از هم ، كه خدا به گواه مي‌گيرم كه اگر هزار ، هزار سال از رفتن تن هر شهيدبگذرد ، شكاف هر مزار ، تازگي جسمي است ، جاني است كه اگر دست بر قفايش بگذاري ، ازخون سرخ او تازه خواهد شد.
بر تخت خفته‌اي. آرام و متين. دست هايم بر بدن كودكي‌ات مي‌لغزد.
برهنگي كودكانه‌ات ، دلم را به درد مي‌آورد. دلم به درد مي‌آيد روله جانم كههنوز پلاك نقره‌اي بر گردن داري. كجا ملائك به سراغت آمدند كه براي دل مادر ، پلاكاز تن رها نكردي.
مي‌شويمت روله جانم. همه اشك چشم‌هايم را بدرقه تو مي‌كنم. حلال باشد و نوش‌ات ،شيري كه گواراي جانت شد. پيري دست‌هاي پينه بسته‌ام حلالت باد ، كه در رشيدي توفرسوده شد.
شادي غريبي است پس از تو، غربت عجيبي است اين جهان پس از تو، كه شادماني واندوه، آميزشي ابدي خواهند داشت برايم.
با گلاب و اشك چشم ، تنت را مي‌شويم. جامه سپيد به رويت مي‌گيرم. قامتت انباشتهغنچه‌هاي سرخي مي‌كنم كه نشان از عمر پر بركت تو داشته است.
خاك ، خود بر مي‌كنم. خود ، با دست بر خاك ، بر تربت عظيم اين ارض مقدس ، بدنمطهرت را جاي مي‌دهم.
فرشتگان را به گواه مي‌گيرم تا فرداي صور بدانند چه سرافراز به امانت گذارم.
بخواب ، آسوده بخواب. بگذار نرمي خاك ، سر حنابسته‌ات را آرام در آغوش گيرد. دميبياساي ، آرام گير. تا آمدن آقايت دمي بيش نمانده.

Anil199
07-13-2015, 05:29 PM
دوست داشتن از عشق برتر است

دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تاهرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد. عشق در غالب دل ها، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جاوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها، برخلاف غریزه ها، هرکدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش دارد، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست. عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنانکه شوپنهاور می گوید: "شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تاثیر مستقیم آن را برروی احساستان مطالعه کنید!" اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را به گونه ای دیگر می بیند. عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است. دنیایش دنیای دیگری است. عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست. یک خود جوشش ذاتی است و ازاین رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب بسختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجا است که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است. اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید و در حقیقت، در آغاز، دو روح خط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند.

Anil199
07-13-2015, 05:30 PM
پیرمرد مستمری بگیر کمیته امداد بود ...
آقا ! پول ریختن حساب؟
نه .. دو هزار تومن داری.
بده ۲ تومن!
نمیشه ۲تومن بگیری ، هزار تومن باید تو حسابت بمونه
نمیشه ۲ تومن بدی؟ ... آخه ماه رمضانه ....
نه حاج آقا .. دستگاه قبول نمیکنه ...
هزار تومن از حسابش کم کردم ولی دو تومن بهش دادم .
چند روز بعد که ۳۰ تومن حقوقش واریز شد اومد وگرفت و رفت ... چند دقیقه بعد برگشت ....
هزار تومن میده به من میگه اضافه دادی اینو ...!
کاش بودین و چهره شو میدیدین ...
چی میشد اگه همه ی این پولدارا فقط نصف این پیرمرد وجدان داشتن ..!!؟ .. و یا نصف لطافت روح اونو داشتن...
واقعا" زمین خدا هیچوقت خالی از این بنده ها نیست ... خالی از این زیباییها نیست .. زیبایی هایی که من وجود خدا رو بیش از هرچیز دیگه توشون میبینم ...
هوس کرده م از همه تون بخوام همین الآن برای سلامتی همه بنده های خوب خدا یه صلوات بفرستین... یه حمد هم برای شفای همه امراض روحی و جسمی بخونین..

Anil199
07-13-2015, 05:31 PM
http://i11.tinypic.com/2v2iddx.gif
چترت را كنار ايستگاهي در مه فراموش كن
خيس و خسته به خانه بيا
نمي خواهم شاعر باشي ، باران باش!
همين براي هفت پشت روييدن گل كافي ست،
چه سرخ،چه سبز و چه غنچه!


تقدیم به بهترینم ...

Anil199
07-13-2015, 05:32 PM
و خداوند فرمود .......
در دستانم دو جعبه دارم :
• که خدا آنها را بهمن هدیه داده است .
او به من گفت :
غمهایت را در جعبه سیاه وشادیهایت را در جعبه طلایی جمع کن .
من نیز چنین کردم و
غمهایم را درجعبه سیاه ریختم و شادیهایم را در جعبه طلایی !
با وجود اینکه جعبه طلاییروز به روز سنگین تر می شد
اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد !
درجعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است !!!
جعبه را بهخدا نشان دادم و گفتم : پس غمهای من کجا هستند ؟!
خداوند لبخندی زد و گفت : غمهای تو این جا هستند ، نزد من !
از او پرسیدم : خدایا ،‌ چرا این جعبه هارا به من دادی ؟
چرا این جعبه طلایی و این جعبه ی سیاه سوراخ را ؟
وخدا فرمود :
بنده ی عزیزم ، جعبه ی طلایی مال آنست که قدر شادیهایترا
بدانی و جعبه سیاه ، تا غمهایت را رها کنی !

Anil199
07-13-2015, 05:32 PM
..به انسانی که گرسنه است از معنویت سخن گفتن و از کمال و ارزشهای اخلاقی دم زدن فریب و فاجعه است حکمت الهی آگاهی معنویتاخلاق ودین در جامعه ای که از تضاد طبقاتی" از بهره کشی از گرسنگی رنج می برد اگاه کردن اوست به برابری به هرکس به اندازه حقش وبه سیر شدن و بزرگترین ومقدس ترین علم آموختن به اوست تا دیدگاهش را به ریشه های گرسنگی تضاد و استثمار بینا کند اما پس از آن آنچه مطرح هست بالاتر از عدالت است زیرا انسان مطرح است.

Anil199
07-13-2015, 05:33 PM
اگر روزي دشمن پيدا كردي،
بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي!
اگر روزي تهديدت كردند،
بدان در برابرت ناتوانند!
اگر روزي خيانت ديدي،
بدان قيمتت بالاست!
اگر روزي تركت كردند،
بدان با تو بودن لياقت مي خواهد!

Anil199
07-13-2015, 05:34 PM
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره. .وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي. وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه. وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته. وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه. وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد. وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.

Anil199
07-13-2015, 05:35 PM
ببخش اگه تو قصه مون
دو رنگ و نامرد نبودم
ببخش که عاشقت بودم
خسته و دل سرد نبودم
ببخش که مثل تو نشد
خيانتو ياد بگيرم
اگر که گفتم به چشات
بزار واسه تو بميرم
ببخش اگه تو گريه هام
دو رنگي و ريا نبود
اگر که دستام مثه تو
با کسي آشنا نبود
ببخش اگه تو عشقمون
کم نمي ذاشتم چيزي رو
ببخش که يادم نمي ره
اون روزاي پاييزي رو
لياقت دستاي تو
بيشتر از اين نبود عزيز
نه نمي خوام گريه کني
براي من اشکي نريز
لياقت چشماي
تو
نگاه ِ پاک ِ من نبود

Anil199
07-13-2015, 05:36 PM
چشمهایم را قربانی میکنم شاید بیواسطه بیایی و دستهایت آشیانه مهر شوند میدانی ...........

گنجشکها هم عاشق میشوند و گر نه هر صبح برای که بال میگشایند ؟!

آسمان نیز باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه میبارند بگذار آنقدر از تو پر شوم که دیگر جایی برای

خودم نماند . گاهی وقتها کهبه دلم سرک میکشم فقط تویی و تو

نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی

و من چرا اینقدر به مهربانیت عاشقم

حرفهای تنهاییم اگر یه گوش تو نرسد چقدر بیچاره ام

راستی اگر ستاره ای نباشد به کدام روشنی باید دل بست؟!

همیشه باید یه چیز بزرگ باشه یک حضور بزرگ یه حس خوب که همیشه به بهانه اش زندهای و من ایمان

دارم که همان چیز بزرگ و عزیزی و از هوای بودن توست که نفس میکشم

دستهای من حضور تو را فریاد می زنند .

Anil199
07-13-2015, 05:36 PM
برای همیشه نگاه سردتت گرمای وجودم را نابود کرد نگاهی به سردی نفرت یا نه به سردی عاشق نبودن

بیگانه شدم برای زیستن برای نفس کشیدن برای هر چه خوبیست برای تو که تظاهر میکردی مال منی

دستهایت ، مهربانیت و حتی آن قلب پر تپشت از آن من بود اما حالا که رفتی مهربانیت مرده دستهایت قندیل

بسته و قلبت فراموش شده وجود من است بازگشتن توفیری ندارد رفتنت قلب مرا از سنگ کرد.

Anil199
07-13-2015, 05:37 PM
عاشق عاشق تر


نبود در تار و پودش ديدي گفت عاشقه عاشق


@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@


امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه ديدار اين خونه


فقط خوابه ، تو كه رفتي هواي خونه تب داره ، داره از درو ديوارش غم


عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت


نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش


حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و گنجشك كلاغاي


سياه پوشن ، چراغ خونه خوابيده توي دنياي خاموشي ، ديگه ساعت رو


طاقچه شده كارش فراموشي ، شده كارش فراموشي ، ديگه بارون نمي


باره اگر چه ابر سياه ، تو كه نيستي توي اين خونه ، ديگه آشفته


بازاريست ، تموم گل ها خشكيدن مثل خار بيابون ها ، ديگه از


رنگ و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت


گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم


گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو


به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري


گفتم كه تو مي دوني،سرخاك


تو مي ميرم ، ولي


تا لحظه مردن


نمي گيرم


دل از


تو


http://forum.parsiking.com/images/violet/buttons/quote.gif (http://forum.parsiking.com/newreply.php?do=newreply&p=6212)

Anil199
07-13-2015, 05:37 PM
باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک اوفتد

با این همه هنوز به جان می پرستمت
بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد

میبینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان در آمدی که_سپیده_خدا نخواست

غافل که من به جز تو خدایی نداشتم
اما دریغ و درد که نگفتی چرا نخواست

بر گور سرد خویش شباهنگ ماتمم
دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم؟

تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی زتو باور نمی کنم

....
عاشقی انتها نداره،که بخواد رفتن باشه یا موندن.
نمیشه واسه عشق _تا_گذاشت،عشق _تا_نداره.همینم قشنگش کردهhttp://forum.parsiking.com/images/smilies/rose.gif

Anil199
07-13-2015, 05:38 PM
خاموش ميشوم و مكث می كنم تو آه می كشی
من گريه می كنم ديوانه می شوم
تو روی دفترم ، يك قلب می كشی يك راه می كشی
من روی راه تو صد اشك می چكم
تو قهر می كنی يك ماه می كشی ! من روی ماه را نقش " تو" می كشم .
تو ناز ميكنی . . . ـ آرام می شوم ـ
تو با مداد سبز آغاز می كنی يك راه ميكشی ، يك دشت ميكشی
يك عالمه فلوت پر آهنگ ميكشی .
من سنگ ميكشم با جوهر سياه تصويری از خودم دلتنگ ميكشم ...
بی رنگ می شوم ، چون سنگ می شوم
آزرده می شوم از دوری تو باز ، افسرده می شوم .
لبخند می زنی . . . و روی راه را ، يك " ضرب " می زنی !
من روی صورتت صد بوسه می زنم
ديگر نمی روی آرام می شوم
بيدار می شوم . . .

Anil199
07-13-2015, 05:39 PM
اون شب بعد از اينکه گفت ديگه نميتونم دوستت داشته باشم و رفت همه جا بد جوری ساکت شده بود.


مثل رخوت بعد از هم آغوشی.

يادمه زير اون نم نم بارون با دست بخار شیشه اتومبيل رو پاک کردم و تصوير ماتی از رفتنش رو ديدم.

ديگه تنها شده بودم. به اين می اندیشيدم که فردا و فرداها چه خواهد شد.

يه روز بهش گفتم: ميرسه روزی که اسم من و تو واسه هم فقط يه خاطره باشه وخودمون غرق در زندگی.

واون برام يه شعر رو زير لبهاش زمزمه کرد!

پرنده ها در آسمان پاک و پر ستاره می پرند

و ميتوان در اين سياهی عظيم

غروب يک نگاه بيقرار و تکه تکه های يک خيال بی حساب را به چشم دید و بعدش به يکباره گذاشت و رفت.
رفت تا بينهايت ها و رفت و رفت و رفت///

Anil199
07-13-2015, 05:40 PM
عشق يعني دستهايم ماله توست
چشمهاي خسته ام دنبال توست
عشق يعني ما گرفتار هميم
دوستدار هم طرفدار هميم
هرچه ميخواهد دلش آن ميكند
ميكشد مارا و كتمان ميكند
عشق غير از تاولي پر درد نيست
هركس اين تاول ندارد مرد نيست
آمدم تا عشق را معنا كنم
بلكه جاي خويش را پيدا كنم

Anil199
07-13-2015, 05:41 PM
10نشانه عاشق شدن
شما با افراد بسياري برخورد كرده و در تماس بودهايــد، اما اخيـرا" بـا شـخـصـي روبـرو شـده ايـد كـه احـســـاس متفاوتي نسبت به ويداريد ولي مطمئن نيستيد كه او همان شخصي است كه دنبالش بوده ايد. براي رسيدن بهجواب خود در اين قـسـمـت 10 عـلامـتـي كـه نـشـانميدهد عاشق او شده ايد را ميخوانيد.

نشانه 10

نامزد يا همسر قبلي خود رافراموش كرده ايدمعمولا" بعد از برهم خوردن يك رابطه تا زماني طولانيطرفين به يكديگر فكر مي كنند و اغلب به اين مي انديشند كه آيا راه درستي را انتخابنموده اند يا خير. بسته به مدت زمان با هم بودن اين شك و ترديدها بيشتر نمايانميشوند.
از زماني كه او را ديده ايد، ديگر فكر برگشت به نامزد پيشين خود را بهسر راه نميدهيد و تمايلي به برقراري رابطه مـجدد نـداريد. فكر كنيد، نامزد قبلي شماديگر مانند گذشته برايتان جالب نيست.

نشانه 9

نمي توانيد به او فكرنكنيدفكر شما سـراسـر از يـاد و انـديـشـه او اسـت. بـي دليـل به فـكرشـما مـي آيد و از خود ميپرسيد كه آيا به اندازه نصف اندازه اي كه به او فكرميكنيد، او به شما فكر ميكند؟ در شگفتيد كه در ذهن او چه ميگذرد يا حتي فكر تماسگرفتن با او به سرتان ميزند ( اما بدليل ترس از نپذيرفتن او از اين كار خودداريميكنيد.)
اما وضعيت وخيم تر مي شود. با دوسـتان خـود بيرون ميرويد و به چيزي درويترين مغازه نگاه مي كنيد و به اين مي انديشيـد كه او تـا چه اندازه به آن شيءبخصوص علاقه مند است .
اگر او آخرين چيزي است كه پيش از خواب به فكر شما مي آيدو اوليـن چيـزي اسـت كه بعد از بيدار شدن به ذهن شـما خطور مي كند - و حتي چندينبار روياي او را ديده ايد، ديگر لازم نيست ادامه اين مقاله را بخوانيد تا بفهميدعاشق شده ايد يا نه ( البته براي اطمينان بيشتر ادامه دهيد.)

نشانه 8

براي او اهميتقائليداگر عاشق كسي باشيد، دوست داريد هـمـه چـيز درمورد او بدانيد: اينكه او كيست؟ به چي فكر ميكند و چه چيز او را مي خنداند. به او و احساساتش واقعا" اهميت ميدهيد.
اگر بفردي علاقه حقيقي داشته باشيد،اگر او روز بدي داشته باشد ويا بخاطرموضوعي ناراحت باشد، شما نيز غمگين و پريشان ميشويد.

نشانه 7

شخصيت و خصوصياتش براي شمافريبنده و دلربا استحركات او هنگام غذا خوردن، قدم زدن، صحبت كردن وهمچنين عادتهايش در انجام كارهابراي شما شادماني فراواني به دنبال خواهد داشت.
او چيزهايي مي گويد كه باعث تمايزش با ديگران مي شود، و شما اين را دوست داريد. علتش را نمي دانيد ولـي دانـسـتـنـش نـيـز بـرايـتان اهـميتي ندارد. شما او را بههمين صورتي كه هست دوست داريد.

نشانه 6

ارتباط تنگاتنگي با اوداريدشما نمي توانيد عاشق كسي باشيد كه با او هيچ تناسخي نداشته باشيد. اگر شمـا و او در يك طول موج قرار داشته، و عقايد مشابهي داريد،اين يك نشانه محكممحسوب ميگردد. هم فكر بودن در مسائل گوناگون، گرفتن تصميمات مشابه و يكسان حاكي ازآن است كه ميتوانيد عاشق او باشيد.

نشانه 5

افراد ديگر، زياد به چشمتاننمي آيندبا اينكه ممكن است نتوانيد از براندازكردن يك زن (يا مرد) زيباكه از كنار شما رد ميشود صرفه نظر كنيد، هنگاميكه عاشق باشيد، ديگر رادار شما برايرد يابي ديگران خوب كار نكرده و بقيه در مقايسه با فرد مورد علاقه شما جالب نخواهندبود. به علاوه مانند قبل تمايلي به گپ زدن با جنس مخالف نخواهيدداشت.

به تدريج احساس خواهيد كرد كه او تنها فرد موردتوجه شما در يك جمع است و كسي است كه به دنبالش بوده ايد.

نشانه 4

عاشق وقت گذراندن با اوهستيداين مسئله اي واضح ولي در عين حال با اهميت است. شما به دنبالديــدن او هستيد و مهم نيست كه هر دوي شما چه كار خواهيد كرد. اخيرا" قـدم زدن بـااو، زيـبا ترين راه گذراندن يك بعد از ظهر است. به علاوه وقتي كه از او دوريد، آرزومي كنيد كه پيش شما بود.

نشانه 3

مطابق با ميل او رفتارميكنيدسعي مي نماييـد با اينكه برخي از كارها مثل رفتن به كتابخانه يانمايـشگاه براي شما خوشايند نـيسـت، ولـي بـخاطـر خـواسـتـه او بدون جبهه گيري ومخالـفـت به انجام آنها ميپردازيد. متوجه خواهيد شـد كه خـود را با اميال و برنـامههاي او وفــق داده و در موارد گوناگون همراهيش مي كنيد.

نشانه 2

اولويتهاي ديگر، عقب نشينيميكنندشما عادت كرديد ظهر ها به باشگاه ورزشي برويـد، امـا اگـر اوبـراي نـهار وقـت داشـت، ترجيح ميدهيد با هم به رستوران برويد. شما ديـگر مـانندگذشته آن آدم سخت كوشي نيستيد كه كارهاي ناتمام خود را آخر هـفـتـه ها با خودش بـهخـانه مـي آورد تـا آنـها را انجام دهد بجايش ترجيح ميدهيد آخر هفته خود را با اوبگذرانيد.
ليست كارهاي روزانه كه هميشه اصرار در انجام دادن آنها داشتيد، اكنونبه علت با او بودن ديگر رونقي ندارد و توجهي به آن نمي شود.

نشانه 1

شما به آينده اي فكر ميكنيد كهاو نيز جزئي از آن استدر ذهنتان با او آينده اي نامحدود داريد. اينآينده فقط محدود به آخر اين هفته نيمشود بلكه ساليان سال ادامه خواهد يافت. وقتيبراي سفر بعدي خود برنامه ريزي ميكنيد، به اين فكر ميكنيد كه براي ماه عسل با اوخواهيد بود. هنگاميكه براي سه ماه بعد به يك جشن عروسي دعوت ميشود، با اينكه سه ماهمانده، از اكنون از او مي خواهيد كه همراه شما در آن مراسم شركتكند.

Anil199
07-13-2015, 05:41 PM
مفاهيمعشق
از ديرباز بشر به پديده عشق علاقه مند بوده است اماتـاامـروز تعريف دقيق و فراگيري از عشق كه بتــوانـد هـمه راقانع سازد ارايهنگرديده است. برخي معـتقدنـد كـه بـطـورغريزي عشق را مي شناسند بنابراين اصلا زحمتتعريفكـردن آن را بـه خـود نـمي دهــنـد. امـا درسـالـهـاي اخـيـردانشمندانتـحـقـيـقـ ات گـسترده اي درباره عشق صورتداده و به يافته هاي بسيار جالبي نيز دستيافتـه انـد. ازجمله آنها مـيـتـوان به فرضيه: "مثلث عشق" اشاره كـرد. اين فرضيهعشق را به سه مولفه تقسيم بندي مـيـكنـد:صميميت، شهوت(هوس) وتعهد.

هـمچنـيـن بـه واسـطه آزمـايشـات گـونـاگونتـفاوتهاي ابراز عشق در دو جنس مرد و زن مشخص گرديده اند. براي مثال مشـخص شده كـهزنـان در عـشـق بـه دوسـتي و منافع مـشـتـرك بـيـشتـر بـها مي دهند و بـيـشتر ازمـردها از حـسادت رنـج بـرده و وابـستگي بيشتري به فرد مقابل خود پيدا مي كنند. درزيـر به سبـك هاي مـخـتـلف عشـق اشاره گرديده است:

1- اروس(eros):عشقشهواني - عـشق بـه زيبايي - فاقد منطق - عشق فيزيكي كه بواسطه جذابيت و كشش هايجسماني و يا ابراز آن بطور فيزيكي نمايان ميگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدتآغاز شده و بسرعت فروكش ميكند.

2- لودوس(ludus):عـشقتـفنني - ايـن عشـق بـيـشتـر مـتعلق به دوران نوجواني ميباشد - عشق هاي رمانتيكزودگذر - لودوس ابراز ظاهري عشق ميباشد - كـثرت گرا نسبت به شريك عشقي - به اصطلاحفرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمي گرداند -رابطه دراز مدت بعيد بنظر ميرسد.

3- فيلو(philo):عشقبـرادرانـه - عـشـقـي كـه مبتني بر پيوند مشترك مي باشد -عـشقي كـه بـر پـايـهوحـدت و هـمـكاري بـوده و هـدف آن دسـتـيـابي بـه منافع مشتركميباشد.

4- استورگ(storge):عشقدوستانه - وابسته به احترام و نگراني نسبت به منافع مـتقابل - در اين عشق همنشيني وهمدمي بيشتر نمايان مي باشـد - صـمـيـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پايدارو بادوام - فقدان شهوت.

5- پراگما(pragma):عشقمنطقي - اين مختص افرادي است كه نگران اين موضوع ميباشند كه آيا فرد مقابلشان درآينده پدر يا مادر خوبي براي فرزندانشان خواهند شد؟ عشقي كه مبتني بر منافع ودورنماي مشترك مي باشـد - پـايـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا ميباشد - همبستگيبراي اهداف و منافع مشترك.

6-مانيا(mania):عشقافراطي - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگيز - شيفتگي شديد به معشوق - اغلبا فاقدعزت نفس -عدم رضايت از رابطه - مانند وسوسه ميماند و ميتـواند بـه احساسات مبالغهآميز و افراطي منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.

7-اگيپ(agape):عشقالهي - عشق فداكارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمايل انجام دادن كاري برايديگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر .

پژوهشها حاكي از آن ميباشد كه زنان بيشتر به عشق ازنوع پراگما، استورگ و مانيا و مردان به لودوس و اروس گرايش دارند.

مثلث عشق

تجربه عشق شامل عملكرد اجزاء صميميت، هوس(شهوت) وتعهد ميباشد. شما براي دسـتـيـابـي بـه يك رابـطه سـالم و پـايدار مـي بــايداعتدال را ميان اين سه عنصر برقرار سازيد. اكنون به تعريف آنها ميپردازيم:

تعهد:تا چه اندازه شماخود را وقف آن ميكنـيد كه رابطه يتان را شاداب و با طراوت نگاه داريد؟ و يا تا چهاندازه با يارتان صادق مي بـاشـيد؟ شـامل مسئوليت پذيري، وفاداري و وظيفه شناسيميباشد. تعهد در رابطه به مفهوم آن است كه اكـثر موانع و مشكلات را مي توان با كمكيكديگر از ميان برداشت - وفادار حتي در سخت ترين شرايط.

صميميت:نزديكي دررابطه - اموري كه شما و يارتان در آن سهيم مي بـاشـيـد اما فرد ديـگري از آنـهاآگـاهـي ندارد - رازها و تجربـيات فردي و مشترك - صميميت امري فراتر از نزديكي جنسيو فيزيكي مي باشد. تا چه اندازه شـما در كنـار يـارتان احـساس راحت بودن ميكنيد؟آيا قادر به بيان عقايد و نقطه نظرهاي خود ميباشيد ؟ بـدون آنـكه از مـورد انتقادقرار گرفتن و نكوهش شدن واهمه داشته باشيد؟ آيا هنـگامي كـه صحبت ميكنيد واقعا بهحرفهاي شما گوش ميدهد؟

هوس و شهوت:انرژي بخشرابطه يتان مي بـاشد. تمايل بـه بازگشت به منزل، تـنها براي كنار يار بودن - هوسفوريت ، شهوت و تمايلات جنسي، رمانتيك بودن، اشـتـيـاق براي در كنار هم بودن و رفعسريع موانع براي وصال ميباشد - احساسات شديد -جاذبه جسماني.

اكـنـون به ابعاد متفاوت عشق در شرايط وجود و يافقدان سه خصيصه فوق در يك رابطه توجه كنيد:

تعهد+صميميت و فقدان هوس: ايـن رابـطـه در خـطـرفروپاشي قرار ندارد اما نيازمند خلاقيت و انگيزه براي شعله ور ساختن مجدد عشقميباشد.

تعهد+هوس و فقدان صميمـيت: ايـن رابـطه عذاب آوراست - گـاهـي اوقـات انـگـيـزه شديدي آنها را جذب يكديگر ميكند اما سرانجام به ياسو ناكامي منجر ميگردد زيرا قادر به آن نميباشند كه رابطه يشان را عميق تر سازند. ياآنكه افكار،علايق و آرزوهاي قلبي يكديگر را بشناسند.

صميميت+هوس و فقدان تعهد: اين رابطه يك شبه است-كششو اشتياق شديدي حكمفرماست اما عدم امنيت از آنـكه رابـطـه تـا چـه مـدت دوامخـواهـد آورد هر دو فرد را مايوس ميسازد. عشق رمانتيك.

صميميت و فقدان هوس و تعهد: علاقه.

هـوس و فـقـدان صـمـيـميـت و تعهد: عشق شيدايي.

تعهد و فقدان صميميت و هوس: عشق تو خالي وراكد.

Anil199
07-13-2015, 05:42 PM
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر ...
عشق یعنی سجده ها با چشم تر

Anil199
07-13-2015, 05:43 PM
نمیدونی.....
مثل موجی لب ساحل جون بریدن
نمیدونی.....
مثل مرغکی در قفس یا به زنجیر کشیدن
نمیدونی....
تموم لحظه ها رو تخت تنهایی پوشوندن
نمیدونی....
تک و تنها زیر بارون از غروب یه عشق خوندن
نمیدونی ....
زیر خروارها سکوت از هم شکستن
نمیدونی...

که چه سخته.......

__________________

Anil199
07-13-2015, 05:46 PM
یکی را دوست می دارم ولی افسوس .........
او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم......
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی اویخت ...
تا او را بخنداند به مهتاب گفتم ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام من رسان و گوی: تو را من دوست می دارم ....
ولی افسوس چون مهتاب به روی مه ترش لغزید یکی ابر سیه امد که روی ماه تابان را بپوشاند صبا را دیدم و گفتم : صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم.......
ولی افسوس و صد افسوس ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزاند کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا ...
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند ........

Anil199
07-13-2015, 05:47 PM
عشق يعني خاطرات بي غبار ،
دفتري از شعر و از عطر بهار ،
عشق يعني يك تمنا ،
يك نياز زمزمه از عاشقي با سوز و ساز ،
عشق يعني چشم خيس مست او زير باران دست تو در دست او

Anil199
07-13-2015, 05:47 PM
از دریا پرسیدم عشق چیست ؟ گفت بی نیازتر از من

از آتش پرسیدم عشق چیست ؟ گفت سوزاننده تر از من

از آب پرسیدم عشق چیست ؟ گفت روانتر از من

از خاک پرسیدم عشق چیست ؟ گفت افتاده تر از من

از گل پرسیدم عشق چیست ؟ گفت زیباتر از من

__________________

Anil199
07-13-2015, 05:48 PM
پرسی نشان عشق چیست؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست!
عشق یعنی مهر بی چون و چرا؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا!
عشق یعنی مهر بی اما، اگر؛ عشق یعنی رفتن با پای سر!
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست؛ عشق یعنی جان من قربان اوست!
عشق یعنی خواندن از چشمان او؛ حرف های دل بدون گفتگو!
عشق، یار مهربان زندگی؛ بادبان و نردبان زندگی!
عشق یعنی روح را آراستن؛ بی شمار افتادن و برخاستن!
عشق یعنی زشتی زیبا شده؛ عشق یعنی گنگی گویا شده!
عشق یعنی مهربانی در عمل؛ خلق کیفیت به زنبور عسل!
عشق یعنی گل به جای خار باش؛ پل به جای این همه دیوار باش!
عشق یعنی یک نگاه آشنا؛ دیدن افتادگان زیر پا!
زیر لب با خود ترنم داشتن؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن!
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی؛ عشق زیبایی، زلالی، روشنی!
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده؛ عشقیعنی ماهی راهی شده!
عشق یعنی آهویی آرام و رام؛ عشق صیادی بدون تیر و دام!
عشق یعنی برگ روی ساقه ها؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها!
عشق یعنی از بدیها اجتناب؛ بردن پروانه از لای کتاب!
در میان این همه غوغا و شر؛ عشق یعنی کاهش رنج بشر!
ای توانا، ناتوان عشق باش؛ پهلوانا، پهلوان عشق باش!
ای دلاور، دل به دست آورده باش؛ در دل آزرده منزل کرده باش!
عشق یعنی خدمت بی منتی؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی!
گاه بر بی احترامی، احترام؛ بخشش و مردی به جای انتقام!
عشق را دیدی خودت را خاک کن؛ سینه ات را در حضورش چاک کن!
عشق آمد خویش را گم کن عزیز؛ قوت ات را قوت مردم کن عزیز!
عشق یعنی مشکلی آسان کنی؛ دردی از درمانده ای درمان کنی!
عشق یعنی خویشتن را گم کنی؛ عشق یعنی خویش را گندم کنی!
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس؛ در مقام بخشش از آئین مپرس!
هر کسی او را خدایش جان دهد؛ آدمی باید که او را نان دهد!
در تنور عاشقی سردی مکن؛ در مقام عشق نامردی مکن!
لاف مردی میزنی مردانه باش؛ در مسیر عاشقی افسانه باش!
دین نداری مردمی آزاده باش؛ هرچه بالا میروی افتاده باش!
در پناه دین، دکانداری مکن؛ چون به خلوت میروی کاری مکن!
عشق یعنی ظاهر باطن نما؛ باطنی آکنده از نور خدا!
عشق یعنی عارف بی خرقه ای؛ عشق یعنی بندهء بی فرقه ای!
عشق یعنی آنچنان در نیستی؛ تا که معشوقت نداند کیستی!
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین؛ آسمانی کردن روی زمین!
عشق گوید مست شو گر عاقلی؛ از شراب غیر انگوری ولی!
هر که با عشق آشنا شد مست شد؛ وارد یک راه بی بن بست شد!
کاش در جانم شراب عشق باد؛ خانه جانم خراب عشق باد!
هر کجا عشق آید و ساکن شود؛ هر چه ناممکن بود ممکن شود!
در جهان هر کار خوب و ماندنیست؛ رد پای عشق در او دیدنیست!
شعرهای خوب دیوان جهان؛ سر عشق است و سرود عاشقان!
آری! عشق رمزی در دل است؛ شرح و وصف عشق کاری مشکل است!
عشق یعنی شور هستی در کلام؛ عشق یعنی شعر، مستی، والسلام!!!...

Anil199
07-13-2015, 05:48 PM
ماهي به آب گفت : تو نميتوني اشكاي منو ببيني , چون من توي آبم... آب جواب داد اما من ميتونم اشكاي تو رو احساس كنم چون تو توي قلب مني

Anil199
07-13-2015, 05:50 PM
کاش اينجا بودي
کاش در باغچه سبز دلم مي ماندي
کاش شعر غم من را
ز افق هاي غريب نگهم مي خواندي
کاش اينجا بودي
کاش گلهاي فراق تو گهي مي پژمرد
کاش گنجشک دلت
در غم من مي آزرد
و جدايي مي مرد
کاش اينجا بودي
کاش اينجا بودي

Anil199
07-13-2015, 05:52 PM
عشق يعنی تشنه‌ای خود نيز اگر ،
واگذاری آب را بر تشنه‌تر! ...

عشق يعنی ساقی كوثر شدن
بی پر و بی پيكر و بی سر شدن! ...

عشق يعنی خدمت بی منتی
عشق يعنی طاعت ِ بی جنتی! ...

گاه بر بی‌احترامی ، احترام
بخشش و مردی به جای انتقام! ...

عشق را ديدی خودت را خاک كن!
سينه‌ات را در حضورش چاک كن! ...

عشق آمد ؛ خويش را گم كن عزيز!
قوّت‌ات را ، قـُـوت ِ مردم كن عزيز! ...

عشق يعنی مشكلی آسان كنی
دردی از درمانده‌ای درمان كنی! ...

عشق يعنی خويشتن را گم كنی
عشق يعنی خويش را گندم كنی! ...

عشق يعنی نان ده و از دين مپرس!
در مقام بخشش از آيين مپرس! ...

هر كسی او را خدايش جان دهد ،
آدمی بايد كه او را نان دهد! ... *

در تنور عاشقی سردی مكن
در مقام عشق ، نامردی مكن! ...

لاف مردی می‌زنی! مردانه باش!
در مسير عاشقی ، افسانه باش! ...

دين نداری ، مردمی آزاده باش!
هر چه بالا می‌روی ، افتاده باش! ...

در پناه دين ، دكان‌داری مكن!
چون به خلوت می‌روی ، كاری مكن! ...

عشق يعنی ظاهر باطن نما!
باطنی آكنده از نور خدا! ...

عشق يعنی عارف ِ بی خرقه‌ای!
عشق يعنی بنده‌ی بی فِرقه‌ای! ...

عشق يعنی آن‌چنان در نيستی ،
تا كه معشوقت نداند كيستی! ...

عشق يعنی ذهن زيباآفرين
آسمانی كردن ِ روی زمين! ...

عشق گويد مست شو گر عاقلی
از شراب غير انگوری ولی! ...

هر كه با عشق آشنا شد ، مست شد!
وارد يک راه بی بن‌بست شد! ...

كاش در جامم شراب ِ عشق باد
خانه‌ی جانم خراب ِ عشق باد! ...

هر كجا عشق آيد و ساكن شود ،
هر چه ناممكن بوَد ، ممكن شود! ...

در جهان هر كار خوب و ماندنی‌ست ،
ردّپای عشق در او ديدنی‌ست! ...

شعرهای خوب ِ ديوان جهان ،
سِرّ عشق است و سرود عاشقان! ...

« سالک »! آری ... ؛ عشق رمزی در دل‌ست
شرح و وصف ِ عشق كاری مشكل است! ...

عشق يعنی شور هستی در كلام!
عشق يعنی شعر ، مستی ، والسلام! ...


__________________

Anil199
07-13-2015, 05:52 PM
یاد دارم هر زمان با دوریت یارای پیکارم نبود
چشمها می بستم
در خیالم با دو بال خویشتن
سوی تو پر میزدم
اوج پرواز خیالم بی افق بود
مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود
کاش میدانستی
چشم من از باز بودن خسته بود
کاش می دانستی
من به چشم بسته از آن آسمانها می گذشتم
تا بدانجا می رسیدم
کز خودم چیزی نبود
هر چه هم بود از تو بود
در من این حال غریب
لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت
روزها و هفته ها و ماه ها
راستی انگار
وقت و لحظه معنی خود را نداشت
در من امید نگاه عاشقانه اوج می یافت
آه اما در خیال خام خود بودم...
و نمی دانستم
دست تقدیر برایم چه نوشت!
قبل از آن که صید صیادم شوم او صید شد
و از آن روز دگر
غصه ی آن عشق نافرجام در من مانده است
و از آن لحظه فقط
اشکها یار و وفادار من اند
درک من از عشق این شد
که اگر
خاطرت با رفتنم آسوده است
من میروم

Anil199
07-13-2015, 05:53 PM
آنـجـا کـه زنـگـهـای خـوشـبـخـتـی
خـامـوش مـی شـود
در واژگـونـی ِ بـخـت بـر آنـم
تـا بـه رقـص بـرخـیـزم
بـر ویـرانـه هـای خـیـال
و کـودکـانـه ، گـوش
بـه زنـگـولـه ی فـرداهـا بـسـپـارم ...

http://forum.parsiking.com/images/violet/buttons/quote.gif (http://forum.parsiking.com/newreply.php?do=newreply&p=148221)

Anil199
07-13-2015, 05:54 PM
http://www.dcbuck.com/Dialogues/photos/Hallaj/Hallaj.jpg


سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

Anil199
07-13-2015, 05:55 PM
رفتيُ خاطره هاي تو نشسته تو خيالم
بي تو من اسير دست آرزوهاي محالم






ياد من نبودي اما ، من به ياد تو شکستم
غير تو که دوري از من ، دل به هيچ کسي نبستم

ياد من باش تا بتونم ، هميشه برات بخونم
بي تو وُ عطر تن تو ، يه چراغ نيمه جونم

هم ترانه ! ياد من باش
بي بهانه ياد من باش
وقت بيداريِ مهتاب
عاشقانه ياد من باش

اگه باشي با نگاهت ، ميشه از حادثه رد شد
ميشه تو آتيش عشقت ، گُر گرفتنُ بلد شد

ميشه از چشم تو پرسيد ، راه کهکشون ِنورُ
ميشه با دشت تو فهميد ، معني پل عبورُ

اگه دوري ، اگه نيستي ، نفس فرياد من باش
تا ابد ، تا تهِ دنيا ، تا هميشه ياد من باش

هم ترانه ! ياد من باش
بي بهانه ياد من باش
وقت بيداريِ مهتاب
عاشقانه ياد من باش

Anil199
07-13-2015, 05:55 PM
گویی ای رهگذر از داغ دلم باخبری
که به هر ناله‌ات از سینه ‌برآید شرری

مگر این آتش من از سر دیوار گذشت
که در افتاد به دامان دل رهگذری

مگر آگاه شدی از غم تنهایی من ؟
که‌ به ‌غمخواری‌ام‌ اندر دل‌ شب‌ نوحه‌گری

مگر از گلشن ‌عشق‌ آمدی‌ای ‌بلبل ‌مست؟
که‌ چنین ‌ناله‌ی جانسوز ندارد‌ بشری

گر تو از آه من ‌اینگونه پریشان شده‌ای
ز چه ‌در دلبرم ‌این ‌آه‌ ندارد اثری ؟

بازگو شبرو بیدل ز چه آرامت نیست
به ره کیست که ‌درنیمه‌ی شب پی سپری؟

تو هم ای همنفس! از یار شکایت داری
به غم عشق بتی مهوش و طناز، دری

تو هم ای مرغ خوش آواز گرفتار چو من
زار و دلخسته و آشفته و بی بال و پری

شب تو نیز به فریاد و فغان می گذرد
تو هم اندر هوس ناله‌ی مرغ سحری

مگر از راز نهفتن به فغان آمده‌ای ؟
که کنی فاش، غم خویش به‌ هر بام و دری

کمی آهسته‌تر ای شبرو از این کوی گذر
که نوای تو بوَد مرهم داغ جگری

زسکوت شب و تاریکی و تنهایی خویش
خاطر آسوده کن و بیم مدار از خطری

نه همه آنچه به ره بینی دیوار و در است
پس ِ دیوار نگر مردم صاحب نظری

دلی اینجاست هم آهنگ تو و نغمه‌ی تو
که به جز ناله و فریاد ندارد هنری

ز غم من تو بدین ناله حکایت ها کن
اگر از منزل جانانه‌ی من می گذری

گوی: کای خفته! به یاد آر که ‌تا این دل شب
خواب را یاد تو ره بسته به چشمان تری

گوی: کای خفته! غمم کشت خدا را دریاب
که به جز عشق توام نیست گناه دگری

پروین بامداد

Anil199
07-13-2015, 05:56 PM
ای همیشه خوب
ای همیشه آشنا
هر طرف که میکنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه میکند شنا

در میان بازوان تو
ماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک
یک نفس مرا اگر به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک

Anil199
07-13-2015, 05:57 PM
نگذار اینجا بوی خار و خس بگیرم
می خواهم از دنیا دلم را پس بگیرم

می خواهم امشب برگ برگ هستی ام را
از شاخه های این شب نارس بگیرم

من آمدم تا حجم اقیانوس را از
جغرافیای شانه ی اطلس بگیرم

کولی شدم تا مثل تقدیر نگاهت
آیینه را از هر کس و ناکس بگیرم

اما چه با من می کند چشمت که باید
هم گفته، هم نا گفته ام را پس بگیرم

کر نیستند این ناکسان اما چگونه
داد خود از این لشکر کرکس بگیرم

ای تلخ شیرین شوخ تند ای مرگ،بگذار
کام خود از آن خنده های گس بگیرم

ای با تنم از عطر کافور آشنا تر
نگذار اینجا بوی خار و خس بگیرم

دلتنگم از جنجال جنگی سرد اینجا
با زندگی می خواهم آتش بس بگیرم

***
در قاب عکسی کهنه مادر چشم در راه
تا ماه را طوقی از اطلس بگیرم

کو دستمال خیس اشک ای روح باران
تا گرد از آن چشمان دلواپس بگیرم

Anil199
07-13-2015, 05:57 PM
من به غیر از تو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی
از درت روی نتابم ، چه بخوانی ، چه برانی

دل من میل تو دارد ، چه بجوئی ، چه نجوئی
من که بیمار تو هستم چه بپرسی ، چه نپرسی

جان به راه تو سپارم ، چه بدانی ، چه ندانی
شعرم آهنگ تو دارد ، چه بخوانی ، چه نخوانی