PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دنیایی پر‌از احساس و مفهوم لا‌به‌لای کلمات ناشناس:امپرسیونیسم؛ ادامه منطقی رئالیسم



*Ava*
07-17-2015, 03:46 PM
در هر عصر و دوره‌ای هنر متناسب با سلایق، حوادث و تغییرات آن زمان؛ سبک و شیوه‌ی خاصی را بر می‌گزیند که باز هم دریچه‌ای نوبه روی دنیای جدید بگشایند

به گزارش خبرنگار حوزه تجسمی (http://www.yjc.ir/fa/list/4/50) گروه فرهنگی (http://www.yjc.ir/fa/art) باشگاه خبرنگاران جوان (http://www.yjc.ir/)؛ رئالیسم، آبستر، اکسپرسیونیسم...شاید شما هم به این اسامی بر‌خورد کرده باشید، عناوینی که هر کدامشان دنیایی شاید نادیدنی و خاص برای خود دارند و قادرند آدم را از جهان خشک و بی‌روح اطرافش به جهانی پر‌از رویا و احساس ببرند و نوازشی برای نگاه‌هایمان شوند.


در این یادداشت و یادداشت‌های آتی به معرفی چند عنوان مطرح در عرصه‌ی هنر می‌پردازیم؛ عناوینی که از نام یک سبک خبر می‌دهند و این هفته امپرسیونیسم، که ذهن آدم را به چالش می‌کشد.


(impressionism) در لغت به معنای دریافت آنی یا حسی است که شیوه‌ی هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاد‌ اندیش و نو‌آور فرانسه را در نیمه دوم قرن نوزدهم فرا گرفت.


دل‌مشغولی هنرمند اسپرسیونیست بیان و انتقال دریافت آنی و مستقیمی است که از لحظه‌ی یگانه‌ی برانگیختگی احساساتشان حاصل می‌شود؛ همچنین این سبک را می‌توان ادامه‌ی منطقی رئالیسم که در یادداشت قبل در خصوص آن توضیح دادیم، دانست.


آغاز شکل‌گیری امپرسیونیسم را می‌توان از سال 1874 دانست، چرا‌که در آن زمان گروهی از هنرمندان در عرصه‌های مختلف تجسمی (مثل نقاشان، مجسمه‌سازان و...) انجمن با عنوان هنرمندان گمنام تشکیل دادند و آتیله‌ی عکاسی را برای نمایش کارهای خود اجاره کردند.


با برگزاری نمایشگاه‌های این افراد که «کوربه» هم جزو آن‌ها بود، موج مخالفت شدیدی در پاریس ایجاد شد و هنرمندان آن مورد توهین و شماتت مردم قرار گرفتند.


در دهه 1890 امپرسیونیسم سراسر اروپا را فرا گرفت و بعد به آمریکا نیز راه پیدا کرد؛ این سبک در ابتدا با گنگی و تمسخر مواجه شد؛ به عنوان مثال منتقدی در خصوص دومین نمایشگاه که برگزار شد،‌این چنین نوشت: «پنج یا شش آدم روانی در این جا گرد آمده‌اند تا کارهای خود را به نمایش بگذارند؛ نمایش رعب‌آوری است که بیهودگی انسانی را تا آستانه جنون نشان می‌دهند.


کسی باید به «پیسارو» بگوید آقای عزیز!


درختان هرگز بنفش نیستند! آسمان هیچ وقت به رنگ کره‌ی تازه نیست، در هیچ کجای دنیا چیزهایی که در تابلویشان کشیده‌اند یافت نمی‌شود! و این بیهودگی است.


در واقع نقاشان امپرسیونیسم بر این عقیده‌اند که واقعیت همان احساس ما است، ‌به طوری که باید دید عالم واقعیت در هر آن و لحظه و هر شرایط جوی و نوری خاص چگونه خود را به ما نشان می‌دهد؛ و به نوعی این سبک مطالعه‌ی نور است و این که نور چگونه سایه‌ها و رنگ سوژه‌ها را تغییر می دهد، خیلی در کار آن‌ها اهمیت دارد.


«کلودمونه» بنیانگذار این سبک است و در واقع نام امپرسیونیسم بر گرفته از عنوان یکی از آثار وی به نام «طلوع امپرسیونیسم» (طلوع خورشید) است؛ همچنین «ونگوگ» نیز یکی از نامداران سبک «پست امپرسیونیسم» که در امتداد این سبک است می‌باشد و «پل‌سزان»، «ژرژسورا»، «کامی پیساور» «ادگاردگا» از دیگر نقاشان مطرح این سبک‌اند.



به طور کلی ویژگی‌های این سبک را می‌توان استفاده از کلمه‌های رنگی کوچک و روشن، فقدان خط کناری، ثبت نوری، بازنمایی دقیق جلوه‌های نوری در فضای آزاد و انتخاب مضامینی از طبیعت یا مشاهدات روزمره دانست.


به عنوان مثال «رنوار» با رنگ‌گزینی رنگین کمانی، زدودن رنگ‌های تیره از سایه‌ها و حذف خطوط مرزی شکل اشیا گام بزرگی در این زمینه برداشت، چرا‌که یکی دیگر از ویژگی‌های این سبک که به آن اشاره شد کم ارج کردن خطوط اطراف اشیا و نمایش کشف و شهود نوری خویش از سوژه است.


امپرسیونیست‌ها، به دلیل تمایل به ثبت بیان تصویری لحظه‌ها، به جای جنبه‌ی ثابت اشیا و اتفاقات، ‌بیشتر در فضای باز کار می‌کنند و تا پیش از عوض شدن شرایط نوری تابلوی خود را تمام می‌کنند؛ هدف امپرسیونیست‌ها دست‌یابی به نوعی طبیعت‌گرایی متعالی بود که از طریق تجزیه شدت و صنعت رنگ‌ها و ارائه‌ی بازی با نور بر سطح اشیا حاصل می‌شد.


امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.


نقطه‌ی گست امپرسیونیست‌ها را می‌توان در طی قرن 19 میلادی دانست، چرا‌که در آن زمان‌ها فاصله بین مردم جامعه و هنر به طور قابل توجهی افزایش یافته و تصنعی شده بود،‌ولی این مکتب به علت بدعتی که در هنر نقاشی به وجود آورد،‌نخستین جنبش مدرن محسوب می‌شود.


همان‌طور که گفته شد این مکتب در حوزه‌های دیگر هنر مانند موسیقی، عکاسی، سینما، ادبیات و مجسمه‌سازی نیز وارد شده است، چرا‌که امپرسیونیست‌ها با داستان پردازی به روش معمول در سینما د ادبیات مخالف بودند و معمولاً در سینما آثاری می‌ساختند که از موضوعات روزمره به دور بودند.


آن‌ها معتقد بودند که ریتم فیلم دارای قدرتی است که قادر است رویاهایی را برانگیزد و این رویا‌گونگی در عکس‌هایی که با دخل و تصرف در عکاسی بود نمود پیدا می‌کرد.


هدف اصلی این سبک در عکاسی رسیدن به افکار و احساسات موجود ولی نادیدنی بود و قدرت القایی در تصاویر از ویژگی‌های این سبک محسوب می‌شد.