PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گـــــــــزیده اشعار فروغ جون ^_^



: yedoOneh :
08-24-2016, 02:40 PM
این شعری که براتون میزارم ، مطمئنا برای هر دختری و احتمالا برای هر پسری ، هم سنگین از خاطره ست و هم ممکنه لذت بخش باشه .... قضاوتش با خودتون : )

ناشناس

بر پرده هاي درهم اميال سركشم
نقش عجيب چهره يك ناشناس بود
نقشي ز چهره ئي كه چو مي جستمش به شوق
پيوسته مي رميد و به من رخ نمي نمود

يك شب نگاه خسته مردي به روي من
لغزيد و سست گشت و همانجا خموش ماند
تا خواستم كه بگسلم اين رشته نگاه
قلبم تپيد و باز مرا سوي او كشاند

نوميد و خسته بودم از آن جستجوي خويش
با ناز خنده كردم و گفتم بيا، بيا
راهي دراز بود و شب عشرتي به پيش
ناليد عقل و گفت كجا مي روي كجا

راهي دراز بود و دريغا ميان راه
آن مرد ناله كرد كه پايان ره كجاست
چون ديدگان خسته من خيره شد بر او
ديدم كه مي شتابد و زنجيريش به پاست

زنجيريش بپاست، چرا اي خداي من
دستي بكشتزار دلم تخم درد ريخت
اشکي دويد و زمزمه كردم ميان اشک
«زنجيرش بپاست كه نتوانمش گسيخت»

شب بود و آن نگاه پر از درد مي زدود
از ديدگان خسته من نقش خواب را
لب بر لبش نهادم و ناليدم از غرور
«كاي مرد ناشناس بنوش اين شراب را»

آري بنوش و هيچ مگو كاندر اين ميان
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذريست
ره بسته در قفاي من اما دريغ و درد
پاي تو نيز بسته زنجير ديگريست

لغزيد گرد پيكر من بازوان او
آشفته شد بشانه او گيسوان من
شب تيره بود و در طلب بوسه مي نشست
هر لحظه كام تشنه او بر لبان من

ناگه نگاه كردم و ديدم به پرده ها
آن نقش ناشناس دگر ناشناس نيست
افشردمش بسينه و گفتم بخود كه واي
دانستم اي خداي من آن ناشناس كيست
يك آشنا كه بسته زنجير ديگريست