PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : sher



"N!MA"
05-12-2015, 11:44 AM
روز اول بیهوا قلب مرا دزدید و رفت


روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت





روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت


دانهی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت





روز چارم دانهاش گل داد و او با زیرکی


آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت





با لباس قهوهای آن روز فالم را گرفت


خویش را در چشمهای بیقرارم دید و رفت





فیل را هم این بلا از پا میاندازد خدا !


هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت





او که طرز خندهاش خانه خرابم کرده بود


با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت





تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی


جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت





زیر باران راه رفتن، گفت میچسبد چقدر!


با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت





استجابت شد چه بارانی گرفت آنشب ولی


بی من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت





روز آخر بیدعا بیابر هم باران گرفت


دید اشکم را نمیدانم چرا خندید و رفت