هو العشق # قسمت هفتم

["yalda"]

‍ ‍ 🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
🌙✨داستــــــان شبـــــــ🌙✨


⬅️ #قسمت_هـفتــــم


💕 هوالعشـــــ♥️ــــــق 💕




✍دوڪوهه حسینیہ باصفایـےداشت ڪه اگرانجا سربہ سجده میگذاشتـےبوی عطراززمینش بہ جانت مینشست
سرروی مهرمیگذارم و بوی خوش راباتمام روح و جانم میبلعم
اگراینجا هستم همه ازلطف خداست...
الهـےشڪرت
❣❣
فاطمه گوشہ ای دراز ڪشیده وچادرش راروی صورتش انداختہ
فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی!
هوی و.لاالله الا اللہ اینجا اومدی ادم شے!
هروخ تو شدے منم میشم!
خو حالا چته؟ تشنمہ
وای توچراهمش تشنته!ڪله پاچہ خوردی مگه؟
واع بخیل!یہ اب میخواما منم میخوام اتفاقابرادرا جلو درباڪس آب معدنـےمیدن.
قربونت بروبگیر!خدااجرت بده
بلند میشوم ویڪ لگدآرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـےاززیرچا� �رمیخندد.
💞💞
سمت درحسینیه میروم و بہ بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده.تو مسوولـــےآب دهانم راقورت میدهم وسمتت مےآیم.
💖💖
ببخشیدمیشه لطفا اب بدید؟
یڪ باڪس برمیداری وسمتم میگیری
علیڪم السلام!بفرمایید
خشڪ میشوم سلام نڪرده بودم چقدخنگم
دستهایم میلرزد،انگشتهایم جمع نمیشود تابتوانم بطرے هارا ازدستت بگیرم
یڪ لحظہ شل میگیرم وازدستم رها میشودچهره ات درهم میشود ،ازجا میپری وپایت را میگیری. آخ آخ
🌺🌺
روی پایت افتاده بود!
محڪم به پیشانـےام میزنم
وای وای تروخدا ببخشیدچیزی شد؟
پشت بمن میڪنـے،میدانم میخواهـےنگاهت راازمن بدزدے
نہ خواهرم خوبم!بفرمایید داخل تروخدا ببخشید!الان خوبید؟
ببینم پاتونو!بازهم بہ پیشانـےمیڪوبم!چراچرت میگے عاخه
باخجالت سمت درحسینیه میدوم.
صدایت را ازپشت سرمیشنوم:
🌸🌸
خانوم علیزاده!
لب میگزم وبرمیگردم سمتت
لنگ لنگان سمتم می آیـے با بطرے های آب اینو جاگذاشتید
نزدیڪ ترڪه مےآیـے،خم میشوے تا بگذاری جلوے پایم
ڪه عطرت رابخوبـےاحساس میڪنم
بوی یاس میدهـے.
همہ وجودم میشود استشمام عطرت
چقدر آرام است یاس نگاهت


⏪ #ادامہ_دارد...


🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃