PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هو العشق # قسمت دهم



"yalda"
10-22-2016, 04:54 PM
‍ ‍ 🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
🌙✨داستــــــان شبـــــــ🌙✨

⬅️ #قسمت_دهــــم

💕 هوالعشـــــ♥️ــــــق 💕


✍صدای بوق ازاددرگوشم میپیچد
شماره راعوض میڪنم
خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
چے شده؟جواب نمیدن؟
نه!نمیدونم ڪجا رفتن تلفن خونہ جواب نمیدن گوشےهاشونم خاموشہ،ڪلیدم ندارم برم خونہ
🍃💐🍃
چندلحظه مڪث میڪند: خب بیافعلا خونه ما
ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم
دودل بودم اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم
واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشہ ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بودڪه زهراخانوم تازه. گلهاراآب داده.
فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم...
وتویڪ تعارف میزنےڪه:
اول شما بفرمائید...
❣🌸❣
اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومیروی داخل.
چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون مے آیند.
علےجیغ میزندو مے دود سمت فاطمہ.خنده ام میگیرد چقدر شیطون!
زهراخانوم بدون اینڪه بادیدن من جابخورد لبخندگرمے میزند واول بجای دخترش بمن سلام میڪند!
این نشان میدهد ڪه چقدرخون گرم و مهمان نوازند..
سلام مامان خانوم!مهمون آوردم
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند"
💓🌻💓
خلاصه اینڪه مامان باباشو گم ڪرده اومده خونہ ما!
علےاصغربالحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟
زهراخانوم میخنددوبعد نگاهش راسمت من میگرداند
نمیخواے بیای داخل دخترخوب؟
ببخشیدمزاحم شدم.خیلےزشت شد.
زشت این بود ڪه توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو ناهارحاضره.
لبخند میزند ،پشت بمن میڪند ومیرود داخل.
💞🌹💞
خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق بہ بچہ هابود.
یڪ اتاق براے سجادو تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر.
زینب هم یڪ سالےمیشودازدواج ڪرده وسرزندگےاش رفتہ
ازراهرو عبورمیڪنم وپائین پلہ ها میشینم،ازخستگےشروع میڪنم پاهایم رامیمالم.
ڪه صدایت ازپشت سروپله های بالابہ گوش میخورد:
ببخشید!.میشہ رد شم؟
دستپاچه ازروی پله بلند میشوم.
یڪےاز دستانت رابسته ای،همانےڪه موقع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود
🌿🌹🌿
علےاصغرازپذیرایـےبه راهرومےدود و اویزون پایت میشود.
داداچ علے.چلا نیمیای ڪولم کنے؟؟
بےاراده لبخند میزنم،بہ چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے:
الان خسته ام جوجہ من!
ڪلمه جوجہ را طورے گفتےڪه من نشنوماما شنیدم
یڪ لحظه از ذهنم میگذرد:
"چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجام...

⏪ #ادامہ_دارد...

🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃