PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هو العشق # قسمت هفدهم



"yalda"
10-24-2016, 10:19 PM
‍ ‍ 🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
🌙✨داستــــــان شبـــــــ🌙✨

⬅️ #قسمت_هفـــدهــم

💕 هوالعشـــــ♥️ــــــق 💕


✍خم میشوم و به تصویرخودم در شیشه ی دودی ماشین پارڪ شده مقابل درب حوزه تان نگاه میڪنم.
دستـےبه روسری ام میڪشم ودورش رابادقت صاف میڪنم.
دسته گلـےڪه برایت خریده ام را باژست دردست میگیرم و منتظر بہ ڪاپوت همان ماشین تکیہ میدهم.
امده ام دنبالت مثل بچه مدرسه ایا
💐💐
میدانم نمیخواهی دوستانت از این عقد باخبر شوند!ولے من دوست داشتم شیرینی بدهی آن هم حسابـے
درباز میشود و طلاب یکےیکے بیرون مے آیند.
میبینمت درست بین سه،چهارتاازدوستانت درحالیکہ یک دستت راروی شانه پسری گذاشتہ ای و باخنده بیرون می آیـے.
یک قدم جلو مے آیم و سعے میڪنم هرطور شده مرا ببینے
روی پنجہ پا می ایستم و دست راستم را کمے بالا می آورم.
🌸🌸
نگاهت بمن میخوردورنگت به یکباره میپرد!یک لحظه مکث میکنے و بعد سرت را میگردانے سمت راستت وچیزی به دوستانت میگویـے.
یکدفعہ مسیرتان عوض میشود.
ازبین جمعیت رد میشوم و صدایت میزنم: آقا؟آقا سید؟
اعتنا نمیکنے ومن سمج ترمیشوم
اقا سید!علی جان؟
یکدفعه یکے ازدوستانت باتعجب به پشت سرش نگاه میڪند.درست خیره بہ چشمان من!
🌼🌼
به شانه ات میزند و باطعنہ میگوید:
آسیدجون!؟یه خانومے کارتون داره ها!
خجالت زده بلہ میگویـے ،ازشان جدا میشوی و سمتم می آیـے.
دسته گل راطرفت میگیرم
به به!خستہ نباشیداقا!میدیدم ڪه مسیر بادیدن خانوم ڪج میکنید!
این چہ ڪاریه دختر!؟
دختر؟منظورت همس
بین حرفم میپری
ارع همسر!اما یادت نره سوری! اومدی آبرومو ببرے؟
چه آبرویـے؟؟.خب چرا معرفیم نمیکنے؟ چراجار بزنم زن گرفتم درحالیکہ میدونم موندنے نیستم!؟
🌷🌷
بغض بہ گلویم میدود نفس عمیق میڪشم
حالا کہ فعلا نرفتے! ازچی میترسی!از زن سوریت!
نه نمیترسم!به خدا نمیترسم!فقط زشته!زشته این وسط باگل اومدی عصن اینجا چیکار میکنے؟
خب اومدم دنبالت!
مگه بچہ دبستانی ام!؟اگر بد بود مامانم سرویس میگرفت برام زودتراز زن گرفتن!
ارحرفت خنده ام میگیرد!چقدربااخم دوست داشتنے تر میشوی.حسابے حرصت گرفته!
حالا گلو نمیگیری؟
برای چے بگیرم؟
🌹🌹
چون نمیتونے بخوریش!باید بگیریش (وپشت بندش میخندم)
الله اکبراقراربود مانع نشے یادته؟
مگہ جلوتو گرفتم!؟
مستقیم نه!اما..
همان دوستت چندقدم بما نزدیڪ میشود و کمے اهسته میگوید:
داداش چیزی شده؟خانوم ڪارشون چیه؟
دستت را باکلافگے درموهایت میبری.
نه رضا،برید!الان میام
و دوباره باعصبانیت نگاهم میکنے
هوف برو خونہ.تایچیز نشده.
پشتت را میکنے تابروی ڪه بازوات رامیگیرم...

⏪ #ادامہ_دارد...

🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃