PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هو العشق # قسمت بيست و سوم



"yalda"
10-30-2016, 12:15 AM
‍ ‍ 🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
🌙✨داستــــــان شبـــــــ🌙✨

⬅️ #قسمت_بیــست_و_ســوم

💕 هوالعشـــــ♥️ــــــق 💕


✍نفسهایم هرلحظہ ازترس تندتر میشود.دستہ ڪیفم رامیگیرم و محڪم ترنگهش میدارم کہ او دست میندازد به چادرم ومرا سمت خود میڪشد.ڪش چادرم پاره میشود و چادر ازسرم به روی شانہ هایم لیز میخورد.ازترس زبانم بنده می آیدو تنم به رعشہ مےافتد.نگاهش میڪنم لبخند کثیفش حالم رابهم میریزد.پاهایم سست شده و توان فرار ندارم.یڪ
دستش رادرجیبش میکند.
💦🌷💦
کیفتو بده به عمو.
و درادامه جملہ اش چاقوی ڪوچکی از جیبش بیرون مےآورد و بافاصله سمتم میگیرد.دیگر تلاش بےفایده است.دستہ کیفم را ول میڪنم ،باتمام توان پاهایم قصد دویدن میڪنم کہ دستم به لبه چاقو اش گیر میکند و عمیق میبرد.بےتوجه بہ زخم ،با دست سالمم چادرم را روی سرم میڪشم، نگه میدارم و میدوم.میدانم تعقیبم نمیڪند !بہ خواستہ اش رسیده! همانطور ڪه باقدمهای بلند وسریع ازڪوچه دور میشوم بہ دستم نگاه میکنم کہ تقریبا تمام ساق تا مچ عمیق بریده تازه احساس درد
🍃💐🍃
میکنم!شاید ترس تابحال مقاومت میڪرد.بعداز پنج دقیقه دویدن پاهایم رو بہ سستےمیرود.قلبم طوری میأوبد ڪہ هرلحظہ احساس میڪنم ممڪن است برای همیشہ بایستد!بہ زمین و پشت سرم نگاه میڪنم.رد خون طوریست ڪه گویـےسربریده گاو را بدنبال میکشے! بادیدن خون و فڪر بہ دستم ضعف غالب میشود و قدمهایم ڪندتر!
✨🌸✨
دست سالمم رابه دیوار خیابان تڪیه میدهم و خودم رابزور بجلو میڪشم.چادرم دوباره ازسرم میفتد.یڪ لحظہ چهره علےاڪبر به ذهنم میدود.
" اگر تو منو رسونده بودی الان من.
باحرص دندانهایم راروے هم فشار میدهم.حس میکنم ازتو بدم میاید!!
یعنی ممکن است!؟
بہ ڪوچه تان میرسم.چشمهایم تار میشودچقد تاخانه مانده!زانوهایم خم میشود.بزور خودم را نگه میدارم.چشمهایم راریز میکنم یعنے هنوز نرفتی!!
💕🌼💕
ازدور میبینمت ڪہ مقابل درب خانه تان باموتور ایستاده ای.میخواهم صدایت ڪنم اما نفس درگلو حبس میشود.خفگے به سینه ام چنگ میزند و بادوزانو روی زمین میفتم.میبینم کہ نگاهت سمت من میچرخدویڪدفعه صداے فریاد"یاحسینِ" تو! سمتم میدوے ومن باچشم صدایت میکنم بمن میرسے و خودت راروی زمین میندازےگوشهایم درست
🍃🌻🍃
نمیشنودکلماتت راگنگ ونیمه میشنوم
یاجد سادات!...ر...ریحانه...یاحسین..م امااان...مااامااان...بیاااا.. زنم..ز..زنمممم...
چشمهایم راروی صورتت حرڪت میدهم..
" داری گریہ میکنی!
حالےبرای گفتن دیوان شعرنیست
یڪ مصرع وخلاصه:تورادوست دارمت

⏪ #ادامہ_دارد...

🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃