PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خر سواري ملانصرالدين



Shady :)
11-21-2016, 11:02 PM
‍ #خر_را_سواری_حلال_باشد


💎ملانصرالدین به چرت بود که زنش وارد شد به تعجیل, بگفتا; ملا چه نشستی که آش شله قلمکار دهند اندر هیئت ابوالفضلی!


پس ملا به عبا شد و دیگ, سمت دروازه, پیش گرفت.


چون رسید کوی هیئت را, خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو! در اندیشه شد که نوبتش نیاید😩 و شکم در حسرت بماند! ☹️


ره ز میان صف گشوده, بالای دیگ برسید. دیگ آش, نیمه یافت. پس آشپز را بگفت; دست نگاهدار, که نذری را اشکالی ست شرعی!


آشپز بگفت; از چه روی ای شیخ؟😇
خلق نیز به گوش شدند.


ملا بگفت; قصاب بدیدم به بازار که گوسپند, تازه ذبح بکرده, سر به کناری نهاده بود.
چون ز سر بگذشتم, حیوان به ناله و اشک شد که قصاب, آب نداده, هلاکم نمود...,
هم از این روی, حرام باشد آن گوشت و این شله! 😐


مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که; حال که کار ز کار بگذشته, چه باید کرد ملا ؟🤔
ملا بخاراند ریش را و بگفتا; خمس آش به امام دهید, حلال شود!😍
پس خلق بگفتند آشپز را که; خمس دهی, حلال شود, به ز آنست که کل آن حرام شود!
پس آشپز, دیگ ز ملا بستاند و آش اندر بکرد!
خلق, شادمان شده, ملا را درود گفته, صلوات بفرستادند.


داروغه, که ترش روی, حکایت بدید و بشنید, ملا را جلو گرفته, بگفتا; این چه داستان بود که کردی؟ چه کس دیده که گوسپند سر بریده سخن گوید, ای فریبکار؟😡
⭐️ملا بگفت; مهم شله است, که به دیگ شد! الباقی, نه گناه من است, که خلق را اگر میل به خریت باشد همه کس را حلال باشد به سواری!