PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چه کسی را عاشقی می توان آموخت؟!!



pantea
12-05-2016, 08:44 AM
چه کسی را عاشقی می توان آموخت؟!!

شیخ حسن جوری می‌گوید: درسالی که گذارم به جندی‌شاپور افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند.

دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسد و ترانه‌ زمزمه می‌کند. گفتم: ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم. محمد مهتاب گفت:

نخست بگو آیا هرگز خطّی خوش، تو را مدهوش کرده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانه‌ات تو را از غصه‌های بی‌شمار فارغ کرده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز زیر نم‌نم باران، آواز خوانده‌ای؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز به آسمان نگریسته‌ای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بی‌خود کرده است که اگر نشسته‌ای برخیزی و اگر ایستاده‌ای بنشینی؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچه‌ای، اشک شوق ازدیدۀ تو سرازیر کرده است؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز شده است که بخندی، چون دیگری خندان بود و بگریی، چون دیگری گریان بود؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف می‌کنی، چشم دوخته‌ای؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شده‌ای؟ گفتم: نه.

گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیده‌ای و بر زیبایی و حسن رویت که نعمت خالق است؛ اندیشه کرده ای؟ گفتم: نه.

گفت: از من دور شو، که سنگی را می‌توان عاشقی آموخت، اما تو را نه....!http://picaks.ir/wp-content/uploads/2014/07/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87-2.gif