PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند



!!!SHAHIN!!!
12-19-2016, 01:24 PM
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند



ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند


روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست


که نکردیم حساب کم و بسیاری چند


زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد


صبحدم فاش شد این راز ز رفتاری چند


خفتگان با تو نگویند که دزد تو که بود


باید این مسله پرسید ز بیداری چند


گر که ما دیده ببندیم و بمقصد نرسیم


چه کند راحله و مرکب رهواری چند


دل و جان هر دو بمردند ز رنجوری و ما


داروی درد نهفتیم ز بیماری چند


سودمان عجب و طمع، دکه و سرمایه فساد


آه از آن لحظه که آیند خریداری چند


چه نصیبت رسد از کشت دوروئی و ریا


چه بود بهره‌ات از کیسه‌ی طراری چند


جامه‌ی عقل ز بس در گرو حرص بماند


پود پوسید و بهم ریخته شد تاری چند


پایه بشکست و بدیدیم و نکردیم هراس


بام بنشست و نگفتیم بمعماری چند


آز تن گر که نمیبود، بزندان هوی


هر دم افزوده نمیگشت گرفتاری چند


حرص و خودبینی و غفلت ز تو ناهارترند


چه روی از پی نان بر در ناهاری چند


دید چون خامی ما، اهرمن خام فریب


ریخت در دامن ما درهم و دیناری چند


چو ره مخفی ارشاد نمیدانستیم


بنمودند بما خانه‌ی خماری چند


دیو را گر نشناسیم ز دیدار نخست


وای بر ما سپس صحبت و دیداری چند


دفع موشان کن از آن پیش که آذوقه برند،


نه در آن لحظه که خالی شود انباری چند


تو گرانسنگی و پاکیزگی آموز، چه باک


گر نپویند براه تو سبکساری چند


به که از خنده‌ی ابلیس ترش داری روی


تا نخندند بکار تو نکوکاری چند


چو گشودند بروی تو در طاعت و علم


چه کمند افکنی از جهل به دیواری چند


دل روشن ز سیه کاری نفس ایمن کن


تا نیفتاده بر این آینه زنگاری چند