PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کارها بود در این کارگه اخضر



!!!SHAHIN!!!
12-19-2016, 01:38 PM
کارها بود در این کارگه اخضر


لیک دوک تو نگردید ازین بهتر


سر این رشته گرفتی و ندانستی


که هریمنش گرفتست سر دیگر


موجها کرده مکان در لب این دریا


شعله‌ها گشته نهان در دل این مجمر


تو ندانم به چه امید نهادستی


کاله‌ی خویش در این کشتی بی لنگر


پای غفلت چه نهی بر دم این کژدم


دست شفقت چه کشی بر سر این اژدر


به نگردد دگر آزرده‌ی این پیکان


برنخیزد دگر افتاده‌ی این خنجر


در شیطان در ننگست، بر آن منشین


ره عصیان ره مرگست، بر آن مگذر


آشیانها به نمی‌ریخته این باران


خانمانها به دمی سوخته این اخگر


آسیای تو شد افلاک و همی ترسم


که ز گشتنش تو چون سرمه شوی آخر


میروی مست ز بیغوله و میید


با تو این دزد فریبنده‌ی غارتگر


سبک آنمرغ که ننشست بدین پستی


خنک آن دیده که نغنود درین بستر


شو و بر طوطی جان شکر عرفان ده


ورنه بر پرد و گردد تبه این شکر


بی خبر میرود این شبرو بی پروا


ناگهان میکشد این گیتی دون پرور


هوشیاری نبود در پی این مستی


جهد کن تا نخوری باده از این ساغر


تو چنین بیخود و فکر تو چنین باطل


کور را کور نشد هیچگهی رهبر


چند چون پشه ز هر دست قفا خوردن


چند چون مور بهر پای فشاندن سر


همچو طاوس بگلزار حقیقت شو


همچو سیمرغ سوی قاف ارادت پر


کشته‌ی حرص نیاورد بر تقوی


لشکر جهل نشد بهر کسی لشکر


چند با اهرمن تیره‌دلی همره


نفسی نیز ره صدق و صفا بسپر


مردم پاک شو، آنگاه بپاکان بین


دیده حق بین کن و آنگاه بحق بنگر