مشاعره یک بیتی

[! * helen * !]

هر کسی فقط یک بیت بنویسه زیاد شلوغش نکنید
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا

[! * helen * !]

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پريشان و دست كوته ماست

[! * helen * !]

تو درياي من بودي آغوش وا كن كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد

[! * helen * !]

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

[! * helen * !]

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

[! * helen * !]

ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شوم آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم

[! * helen * !]

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

[! * helen * !]

نبايد بستن اندر چيز و کس دل که دل برداشتن کاريست مشکل

[! * helen * !]

لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

[! * helen * !]

تا نگريد طفلك حلوا فروش ديگ بخشايش كجا آيد به جوش

[! * helen * !]

شب شد که شکوه ها زه دل تنگ بر کنيم ناليم آنقدر که دلي را خبر کنيم

[! * helen * !]

موي سپيد را فلکم آسان نداد اين رشته را به نقد جواني داده ام

[! * helen * !]

مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود

[! * helen * !]

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

[! * helen * !]

یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد

[! * helen * !]

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

[! * helen * !]

دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

[! * helen * !]

در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي

[! * helen * !]

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم

[! * helen * !]

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست

[! * helen * !]

تو درياي من بودي آغوش وا كن كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد

[! * helen * !]

دلم تنهاست ماتم دارم امشب دلي سرشار از غم دارم امشب

[! * helen * !]

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم

[! * helen * !]

مي روي و گريه مي آيد مرا ساعتي بنشين که باران بگذرد

[! * helen * !]

دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم

[! * helen * !]

مي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اين
آماده ي صد گريه ام از اشتياق کيست اين

[! * helen * !]

نمي توان به تو شرح بلاي هجران کرد فتاده ام به بلايي که شرح نتوان کرد

[! * helen * !]

در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

[! * helen * !]

درست اول اين نوبهار عاشق شد دلم ميان همين گير و دار عاشق شد

[! * helen * !]

در شبي پر ستاره و آرام دختري در عذاب مي ميرد
دختري در عذاب تنهايي غرق در التهاب مي ميرد

[! * helen * !]

دارد تمام عشق من از دست مي رود انگيزه هاي زيستن از دست مي رود

[! * helen * !]

دستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق

[! * helen * !]

قطره ای کز جویباری می رود از پی انجام کاری می رود

[! * helen * !]

دنيا به روي سينه ي من دست رد گذاشت بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت

[! * helen * !]

تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني

[! * helen * !]

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند

[! * helen * !]

داديم ز كف نقد جواني و دريغا چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم

[! * helen * !]

دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار

[! * helen * !]

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

[! * helen * !]

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

[! * helen * !]

تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا در این دیده در آیید و ببینید خدارا

[! * helen * !]

از خدا جوييم توفيق ادب بي ادب محروم ماند از لطف رب

[! * helen * !]

بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد

[! * helen * !]

دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد

[! * helen * !]

دانه بهتر در زمين نرم بالا مي كشد سرفرازي بيشتر چون خاكساري بيشتر

[! * helen * !]

راز دلت را مکن فاش به نامحرمان در بر مامحرمان راز گشودن خطاست

[! * helen * !]

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو تو ابرو او اشارت های ابرو

[! * helen * !]

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

[! * helen * !]

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

[! * helen * !]

تا چند عمر در هوس و آرزو رود ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود

[!!yalda!!]

ای خــدای باعــطای باوفـــــا رحم کــن بر عمر رفــته در جفـــــا

[daniaal35]

آفرین !معرفت این است که ز من می گذری

[daniaal35]

یکی این جا دلش تنگ است ،!آنجا را نمی دانم

[daniaal35]

من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبری؟

[daniaal35]

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

[daniaal35]

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

[daniaal35]

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

[daniaal35]

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

[daniaal35]

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

[daniaal35]

از روز به هم ریختن رابطه ی ما

[daniaal35]

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف

[daniaal35]

دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف

[daniaal35]

وین یکطرف که منت دونان کشیده ام

[daniaal35]

ای تا سحر به علت دندان نخفته شب

[daniaal35]

با من بگوی قصه که دندان کشیده ام

[daniaal35]

جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم

[daniaal35]

افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام

[daniaal35]

از سرکشی طبع بلند است شهریار

[daniaal35]

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

[daniaal35]

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

[daniaal35]

بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام

[daniaal35]

به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد

[daniaal35]

قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری

[daniaal35]

چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد

[daniaal35]

شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست

[daniaal35]

بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد

[daniaal35]

هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود

[daniaal35]

که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد

[daniaal35]

چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی

[daniaal35]

که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد

[daniaal35]

جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما

[daniaal35]

نشستم روی ساحل ، حال دریا را نمیدانم

[daniaal35]

من این پایینم و قانون بالا را نمیدانم

[daniaal35]

چرا اینقدر مردم از حقایق روی گردانند

[daniaal35]

دلیل این همه انکار و حاشا را نمیدانم

[daniaal35]

تمام قصه های عاشقانه آخرش تلخ است

[daniaal35]

دلیل وضع این قانون دنیا را نمی دانم

[daniaal35]

نپرس از من که در آینده تصمیمت چه خواهد شد؟

[!!yalda!!]

از دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم که ان درد به صد هزار درمان ندهم