PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متن های ادبی زیبا



*Arezoo*
05-01-2019, 11:51 AM
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید

*Arezoo*
05-01-2019, 11:51 AM
برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که میگفت
پاشو ببین عجب برفی اومده
برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار
مادرم حتی یک ساعت بیشتر
برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات
برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !!
برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم
تا ابد ادامه داشت
اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد
برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد......
و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد......

*Arezoo*
05-01-2019, 11:52 AM
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من.
زندگی پینه ی دست پدر است،
زندگی مثل زمان در گذر است....

*Arezoo*
05-01-2019, 11:52 AM
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی
تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

*Arezoo*
05-01-2019, 11:53 AM
همه ی طبقات آسمان را گشته ام ، در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن و مهربان تابستان ، بر جاده کهکشان تاخته ام ، صحرای ابدیت را درنوردیده ام ، بال در بال فرشتگان ، در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام ، با خدایان ،ایزدان با همه ی الهه های زیبای آسمان ، با همه ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته اند آشنا بوده ام .از هر جا ، از هر یک یادی ، یادگاری ، برایت آورده ام . از سیمای هر کدام زیباترین خط را ربوده ام ، از اندام هر یک نازنین طرح را گرفته ام ، از هر گلی ، افقی ، دریایی ، آسمانی ، چشم اندازی ، رنگی دزدیده ام ، و ، با دست و دامنی پر از خطها و رنگها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی ، از معراج نیمه شبان تنهایی ، به دامان مهربان تو – ای دامن حریر مهتاب شبهای زندگی سیاه من – فرود آمده ام ، نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمانها آورده ام در دامن تو ریزم

*Arezoo*
05-01-2019, 01:36 PM
حواسمان هست به اين رك بودن ها؟!

حواسمان نيست که چه راحت با حرفی که در هوا رها ميکنيم

چگونه يک نفر را به هم ميريزيم!

چند نفر را به جان هم مي اندازيم!

چه سرخوردگي يا دلخوری هايی به جاي ميگذاريم!

چقدر زخم ميزنيم...!

حواسمان نيست؛ که ما ميگوييم و رد ميشويم و ميگذاريم به پای رک بودنمان...

اما يکی ممکن است گير کند!

بين کلمه های ما... بين قضاوتهای ما...

بين برداشت های ما...

دلی که ميشکنيم ارزان نيست...

*Arezoo*
05-02-2019, 11:12 AM
با پُز دادن يا فقط تحقير ميشوي ي مورد حسادت قرار ميگيري ....اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پُز بدهی زحمت نکش ! آن‌ها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند ...!اگر هم می‌خواهی برای زیر دست‌هایت پُز بدهی باز هم زحمت نکش، چون فقط حسودی‌شان را تحریک می‌کنی ...این نوع شخصیت کاذب، تو را به جایی نمی‌رساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور باشی ...

*Arezoo*
05-02-2019, 06:58 PM
در برخورد با مردم دریادل باشیمبعضی از آدم‌ها مثل یک آپارتمان هستند مبله ... شیک ... راحتاما دو روز که توش زندگی میکنی، دلت تا سرحد مرگ میگیره بعضی آدم‌ها مثل یه قلعه هستند،خودت را می کُشی تا بری داخلش،بعد می بینی اون تُو هیچی نیست جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته اما ...بعضی ها مثل باغند میری تُو، قدم میزنی؛ نگاه میکنی عطرش رو بو می کشی؛ رنگ ها رو تماشا میکنی میری و میری آخری در کار نیست به دیوار که رسیدی بن بست نیست میتونی دور باغ بگردی چه آرامشی داره؛ همنفس بودن با کسیکه دلش دریاست و تو هر روز یه چیزی میتونی ازش یاد بگیری چون روحش بزرگه

*Arezoo*
05-03-2019, 06:00 PM
چه وقت "انسان بزرگی" می‌شویم؟!
هرگاه از خوشبختی کسانی ‌که دوستمان ندارند، خوشحال شدیم..
هرگاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم..
هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته‌اند هدیه دادیم..
هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود..
هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
هرگاه به بهانه‌ی عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم..
هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود..
هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش
دیگران باشد..
هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود...