PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قطعه ای از کتاب



! Zendegi
07-19-2019, 05:17 PM
☕️ قطعه‌ای از کتاب

من میان این صداهای شادمان و عقلانی تنها هستم. همه این آدمها وقتشان را سر این میگذارند که ما فی الضمیرشان را توضیح دهند، و با خوشحالی تصدیق کنند که آرا و عقایدشان یکی است. واه که چقدر برایشان مهم است که همه با هم یک جور فکر کنند.

📕 تهوع

✍ژان پل سارتر

! Zendegi
07-19-2019, 05:20 PM
☕️ قطعه‌ای از کتاب

باید به فکر ساختن یک بادبادک بود،
هنوز هم با مشتی نخ و کمی کاغذ
می‌شود به گیس طلای خورشید رسید.
کودکی که با مسلسل بازی کند،
جهان را نجات نخواهد داد ...

یک مرد

✍اوریانا فالاچی

! Zendegi
07-19-2019, 08:22 PM
.
وقتی می‌فهمی عاشق شدی که می‌بینی دوست نداری بخوابی، چون واقعیت شیرین‌تر از رویاهایت شده‌ است

از کتابِ #بلندی‌_های_بادگیر
#امیلی_برونته
.

! Zendegi
07-27-2019, 10:24 PM
✍️ غیراخلاقی‌ترین عادت بشر اینست که مدام و بی‌وقفه درباره‌ی هرکس، پیش از آنکه بفهمد و درک کند، قضاوت می‌کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت‌انگیزترین حماقت و مخرب‌ترین شرارت‌هاست.


#وصیت_خیانت_شده
#میلان_کوندرا

! Zendegi
08-14-2019, 06:19 AM
«…من تنها کسى بودم که در مراسم کفن و دفن مادرم گریه نکردم.
از دست مادرم که زود مرده بود و ما را ترک کرده بود به قدرى عصبانى بودم که حتى یک قطره اشک هم نریختم.
از آن روز به بعد فکر مى‌کنم که بهترین درمان اندوه، خشم و عصبانیت است.»

# راز فال ورق

# یوستین گوردر

! Zendegi
09-06-2019, 12:04 PM
شب در چشمان من است
به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشم‌های من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

از کتابِ ~ سلام_خداحافظ
حسین_پناهی
.

! Zendegi
09-06-2019, 12:06 PM
وقتی می‌گویم: دیگر به سراغم نیا! فکر نکن که فراموشت کرده‌ام یا دیگر دوستت ندارم، نه، من فقط فهمیدم: وقتی دلت با من نیست، بودنت مشکلی را حل نمی‌کند، تنها دلتنگ‌ترم می‌کند.

از كتابِ ~ خداحافظ_گاری_کوپر
~ رومن_گاری
مترجم: سروش_حبیبی
.

! Zendegi
10-18-2019, 04:08 PM

پدربزرگ من.. چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازی‌مون تموم می‌شد و مهره‌ها رو توی جعبه‌ش می‌ذاشتیم، یه چیز بهم می‌گفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه: "می‌بینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم می‌شه همه مهره‌ها، پیاده‌ها، شاه‌ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمی‌گردن."

اروین_دی_یالوم

! Zendegi
10-18-2019, 04:09 PM
حاتم طایی راگفتند از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای؟؟؟
گفت:بلی!!!
روزی چهل شتر قربان کرده بودم ،
امرای عرب را پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم ،
خار کنی را دیدم پشته فراهم اورده..
گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی که خلق بر سماط او گرد آمده اند..؟؟؟؟
گفت:
هرکه نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد..!!!

برگرفته_ازنثرگلستان_سعدی
درفضیلت_قناعت

! Zendegi
10-22-2019, 01:02 PM
به يک‌جايی از زندگی که رسيدی، می‌فهمی رنج را نبايد امتداد داد!
بايد مثل يک چاقو که چيزها را می‌بُرد و از ميانشان می‌گذرد،
از بعضی آدم‌ها بگذری و برای هميشه غائله رنج‌آور را تمام کنی.

~~مرثیه برای راهب
~ویلیام فاکنر

! Zendegi
10-01-2020, 12:23 AM
نمی‌دانم.
نمی‌دانم این «بدترین شب‌ها» را شروع کرده‌ام یا دارم شروع می‌کنم. اما، به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بی‌امید، این روزهایی که دست کم، اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع میشد
و حتی اگر هم در آخرین ساعات شب با نومیدی کامل، مثل دفتری بر هم نهاده میشد، باز این امید که فردا بتوانم ببینمت زنده نگهم میداشت، می‌دانی؟ از فردا صبح، دیگر این امید را هم از دست خواهم داد.


احمد_شاملو
"کتاب: مثل خون در رگهای من"