PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : انتظار



* asal *
08-26-2015, 01:39 PM
عشق ساقی به شبی شهره شهرم بنمود
مستی و می طلبی هوش و حواسم بزدود
هجرت یار ، مرا برد همی طاقت و تاب
مژده ی آمدنش صبر و قرارم بربود

تحفه ی عشق ز نرگس زد و عالم بگرفت
عرش در بزم شد و مشق ترنم بسرود
یار در پرده و من منتظر روز وصال
روز فرخندگی موسم این دهر کبود
ماه از شوق طلوعش به سحرگاه نخفت
نرگس از داغ فراقش به گلستان نغنود
هر طرف رو بنهم باده عشقش بینم
نتوان حرف دگر جز سخن عشق شنود
اشقیا گرچه تطاول به گلستان بردند
یا سپردند به خم ، ساغر آلوده فرود
لیک در خرقه خود تیره ی ظلمان چیدند
لاجرم دان که بجز درد نخواهند درود
ساقیا زان می نابت به قدح ریز فزون
تا که فرهاد ز مستی بزند بانگ سجود