!!yalda!!
05-07-2015, 05:33 PM
بد جوري بهش شک کرده بودم وقتي همه ميخوابيدن يه دفتري رو بر ميداشت يه چيزي و مينوشت
کنجکاوي هر روز بيشتر ميشد نميدونم چرا فکر ميمردم در بار ه من مينويسه
همين شک باعث شد دنبال فرصت باشم تا دفترش رو بخونم
يه روز که مثل هميشه که ميخواست بره سر کار به هر مکافاتي که شده بود رفتم سر وقتم دفترش صفحه اول رو که باز کردم خشکم زد
نوشته بود
در سختترين شرايط حق کنجکاوي در مورد ديگران نداريم چشمانتان را ببنديد و براي ديگران حريم خصوصي قائل شويد
حريمي که در ان فقط خدا جا داردو بس
عرق شرم روي پيشانيم نشست در مورد من نوشته نشده بود اما براي من نوشته شده بود......
کنجکاوي هر روز بيشتر ميشد نميدونم چرا فکر ميمردم در بار ه من مينويسه
همين شک باعث شد دنبال فرصت باشم تا دفترش رو بخونم
يه روز که مثل هميشه که ميخواست بره سر کار به هر مکافاتي که شده بود رفتم سر وقتم دفترش صفحه اول رو که باز کردم خشکم زد
نوشته بود
در سختترين شرايط حق کنجکاوي در مورد ديگران نداريم چشمانتان را ببنديد و براي ديگران حريم خصوصي قائل شويد
حريمي که در ان فقط خدا جا داردو بس
عرق شرم روي پيشانيم نشست در مورد من نوشته نشده بود اما براي من نوشته شده بود......