PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقدمه کتای یوف کور



eezrail
09-16-2015, 01:16 AM
fffdddddddddddddddddddddd

Scheitern
09-16-2015, 01:31 AM
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را میخورد


و میتراشد.این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون

عموما عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و

پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند.و اگر کسی بگوید یا
بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی




می کنند آنرا با لبخند ، شکاک و تمسخر آمیزتلقی بکنند.زیرابشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آنفراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی




افیون ومواد مخدره است.ولی افسوس که تاثیر این گونه
داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدتدرد می افزاید.




آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه
ی روح که درحالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند
کسی پی خواهد برد؟









من فقط به شرح یکی از این پیشامدها میپردازم که برای خودماتفاق افتاده و بهقدری مرا تکان داده که هرگز فراموش نخواهم
کرد، و نشان شوم آن- تا زنده ام ،از روز ازل تا ابد تا آنجا کهخارج از فهم وادراک بشر است- زندگی مرا زهرآلود خواهدکرد.زهر آلود نوشتم ولی میخواستم بگویم داغ آن را همیشه باخودداشته و خواهم داشت.


من سعی خواهم کرد آنچه را که یادم هست، آنچه را که از

ارتباط وقایع در نظرم مانده بنویسم، شاید بتوانم راجع به آن یک

قضاوت کلی بکنم. نه ، فقط اطمینان حاصل بکنم و یا اصلا خودم

را بتوانم باور بکنم- چون برای من هیچ اهمیتی ندارد که دیگران
باور بکنند یا نکنند.فقط میترسم فردا بمیرم و خودم را نشناخته


باشم.زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که

چه ورطه ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد.و فهمیدم

که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار


خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفتم بنویسم

فقط برای اینست که خودم را به سایه ام معرفی بکنم- سایه

ای که روی دیوار خمیده و مثل اینست که هر چه مینویسم با
اشتهای هر چه تمام تر می بلعد- برای اوست که میخواهمآزمایشی بکنم.


ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. چون از زمانی که

همه روابط خودم را با دیگران بریده ام می خواهم خودم را بهتر
بشناسم.


افکار پوج!!! باشد، ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می

دهد. آیا این مردمی که شبیه من هستند، که ظاهرا احتیاجات

و هوا و هوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟ آیا یک



مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من
به وجود آمده اند؟ آیا آنچه که حس میکنم، می بینم و می


سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟

من فقط برای سایه ی خودم مینویسم که جلو چراغ به دیوار


افتاده است، باید خودم را بهش معرفی بکنم.




الان اينى كه تايپ كرديد چون سفيد هست اينجا مشخص نميشه:25: