PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر



!!yalda!!
05-22-2015, 04:16 PM
خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
مثل ِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود بر خواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست اینهمه درد
در کمین ِ دل ِ آن کودک ِ خرد ؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راهhttp://s5.picofile.com/file/8113865134/ocean_waves_sail_storm_monster_boat_1280x1024_wall paper_www_wall321_com_15.jpg
که بیایند عزیزانم، آه !


"هوشنگ ابتهاج"
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر