Anoosh

مادر زن

به این مطلب امتیاز بدهید

مادر زن یک جوان شهری ...... از شاخ بزی از این جهان رفت
با ضــــربه شاخ یک بز پیر ...... آن زن ز جهان سوی جنان
رفت
دنبال عماریش گـــروهی ...... مردان و زنان سالخورده

تشیع جنازه مینمودند ...... همراه به آن زنی که مرده

افسار بزی کـه بود قاتل ...... در پنجه شوی دخترش بود
تا آنکه کند قصاص او ...... را شاید ببرد از این جهت سود

مردان همه در پی جنازه ...... مبهوت از آن بز خطا کار
مردی برسید از ره دور ...... گفتا که چگونه بوده پیکار

داماد زن از برای آن مرد ...... افسانه بز چنین بیان کرد
مادر زن من ز شاخ این بز ...... از عالم زندگان سفر کرد

آن مرد رسیده تازه از راه
...... می گفت به آن جوان داماد
بز را نکشید چند روزی
...... از بند کنیدش اینک آزاد
مادر زن من هم از همین بز
...... شاید برود به باغ رضوان
شاخی بزند به پهلوی او
...... کارش بشود تمام و ارزان
داماد زن اینچنین به او گفت
...... این عده که همره من آیند
هر یک چو تو طالبند بز را
...... پشت سر هم به نوبت آیند
تو نیز که طالب بز استی
...... بایـــــد بروی ردیـف آخر
آنگـــاه کـــه نوبت تـــو آید
...... این بز بشود ترا مسخر
**************************************
مادر زن خوب هست بسیار
...... هرگز نبود نیاز پیکار
این قصه فقط برای خنده
...... مطرح شده است نزد بنده



برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن