طی چند جنگ در نهایت ایرانیان از اعراب شکست خوده و کشور ایران به دست لشکر عرب‌ها اشغال شد. حملهٔ اعراب به ایران به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از زمان ابوبکر شروع شده، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، بود.



به دنبال آن جریان‌هایی در مخالفت با اعراب در ایران ایجاد شد. که از جمله آن حمله پیروز نواده یزدگرد به همراهی لشکر چین به ایران بود. دکتر تورج دریایی استاد تاریخ ایران باستان در دانشگاه فولرتن کالیفرنیا طی نوشتاری در این باره گفته است:منابعی که در مورد حکومت آخرین شاه ساسانی یعنی یزدگرد سوم در دست داریم تمام بر پایه منابع ساسانی و به خصوص روایاتی است که تاریخ نگاران مسلمان دو یا سه قرن بعد از فروپاشی آن سلسله درباره وی نوشته اند.از این رو آنچه بر یزدگرد سوم و خاندان او پس از دوران پادشاهی اش گذشته است به تنهایی بر اساس این منابع نمی تواند آگاه کننده باشد.مهمترین منبع برای حکومت یزدگرد سوم تاریخ طبری می باشد که بیشتر متوجه فتوحات اعراب در آن زمان است. طبری درباره یزدگرد سوم می نویسد که در زمان برادر کشی شیرویه، او در استخر پنهان شده بود و در سال ۶۳۲ میلادی در آتشکده آناهیتا [آتشکده آناهید یا آناهیتا در شهر استخر فارس همان جایی است که خاندان ساسان از گذشته های دور تولیّت و موقعیت دینی نگهداری آتش آن را داشتند و برای شاهان ساسانی
جایگاهی بعنوان مشروعیت بخشی به سلطنتشان را داشت] تاجگذاری کرد.
یزدگرد در زمان به تخت نشستن بیش از ۱۵ یا ۱۶ سال نداشت. چهار سال بعد جنگ قادسیه و چند سال بعد از آن جنگ نهاوند، باعث شکست کامل ساسانیان در ایرانشهر شد.در زمانی که گروهی از ایرانیان در مقابل اعراب در نواحی مختلف ایستادگی می کردند و کم کم معلوم می شد که دیگر نمی توان با مهاجمین جنگید، مدارکی وجود دارد که نشان می دهد خاندان ساسان همراه با گروه کثیری از ایرانیان به چین رفتند و با کمک فغفور چین برای آزاد کردن ایرانشهر سعی نمودند.

یزدگرد سوم در سال ۶۵۱ در شرق ایران کشته شد. کشته شدن او به صورت داستانی بازگو شده است که توسط آسیابانی به قتل رسید اما به نظر می رسد که روایت ثعالبی در این که سواران ماهویه به دستور او این شاه را یافتند و یزدگرد سوم را در همانجا با طناب خفه کردند، موثق تر می نماید. اما وی قبل از این فاجعه سعی بسیار کرد تا با کمک فغفور چین و قوای تازه، پیروز شود.
از این زمان است که منابع چینی به خصوص تاریخهای تانگ به ما در این باره کمک می کنند.دو کتاب تاریخی مهم وجود دارد یکی«تاریخ جدید تانگ» است و دیگری «تاریخ قدیم تانگ». با این که دو کتاب با یکدیگر تفاوتهایی دارند، روایت آزاد ساختن ایرانشهر در آن وجود دارد. این متون را شاوانز نزدیک به یک قرن پیش به زبان فرانسه ترجمه کرده است. به علاوه مدارک جدیدتری توسط تاریخدانان چینی ارائه شده است که به اطلاعات ما در این مورد می افزاید. همچنین چین شناس ایتالیایی، فُرته مطالعات گرانبهایی درباره تاریخ این دوره ارائه داده است که به آن توجه خواهیم کرد.یزدگرد سوم ( issu-ssu/i-ssu-hou) در سال ۶۳۸ یک گروه را به رهبری mo-se-pan (مرزبان) به چین فرستاد تا از آن دولت کمک بگیرد.فُرته نشان داده است که تاریخ این سفر باید ۶۴۷ باشد ولی قبل از آن زمان نیز در سال ۶۳۹ یزدگرد گروه دیگری را به آنجا فرستاده بوده است. در میان این گروه دو پسر و سه دختر یزدگرد نیز بودند.در سال۶۵۸ پیروز(Pi ru-szu) یکی از پسران یزدگرد از فغفور چین به نام گازنگ(۶۴۹-۶۸۳) کمک خواست.

پیروز توانست با کمک چینیان در سال ۶۵۸ دولت پارسی(po-szu)(ایرانی) را با پایتخت زرنگ(chi-ling) به وجود بیاورد.
این فرصت برای حکومت پیروز همزمان بود با خبر باز پس گیری سیستان بین سالهای ۶۵۸ و ۶۶۳ و بدین ترتیب حکومت دوم ساسانی در سیستان برپا شد. شاید به همین دلیل است که سکه‌های بسیاری از یزدگرد برای سال بیستم پادشاهی وی(۶۵۰/۶۵۱) با ضرب سیستان وجود دارد که به نظر سکه شناسان پس از سال ۶۵۱ و مرگ یزدگرد ضرب شده اند. این امر ممکن است به آن معنی باشد که پیروز همچنان سکه های ساسانی را به نام پدرش ضرب می کرده است و این، خود نشان از تلاش خاندان ساسانی برای کسب حقانیت و مشروعیت و شاید به معنی حکومت پیروز در نواحی شرقی ایرانشهر بوده است.طبق منابع چینی،فغفور گازنگ در ۱۴ فوریه سال ۶۶۳ پیروز را به عنوان حاکم منصوب کرد اما پیروز در سال ۶۷۳ یا ۶۷۴ دوباره به دربار فغفور رفت که این موضوع نشان دهنده شکست او از اعراب می باشد.آیا بین سالهای ۶۵۸ تا ۶۷۳ او هنوز با اعراب در جنگ بوده است؟ فقط در سال ۶۷۳ یا ۶۷۴ بود که پیروز ،سیستان و دومین پادشاهی ساسانی را از دست داد، چون طبق منابع چینی وی از ۲۴ ژوئن ۶۷۳ تا ۱۱ فوریه ۶۷۴ در پایتخت فغفور حضور داشته است ولی او بار دیگر به غرب بازگشت و در سال بعد در ۱۷ ژوئن ۶۷۵ برای آخرین بار به دربار چین آمد.او توسط گازنگ لقب(you wuwei jiangium) [معادل فارسی: ژنرال گارد جنگی راست]را گرفت که یکی از شانزده لقبی بود که در کاخ سلطنتی چین برای بزرگان از آن استفاده می شد.او در سال ۶۷۷ دستور داد یک معبد به نام Bosi-si ((معبد پارسی))(پارسیگ Bosi) در شینجان بسازند.پیروز در سال ۶۷۸ یا ۶۷۹ درگذشت. اما خاندان ساسان آرزوی خود را برای بازگشت به فرمانروایی از دست نداد.

به توصیه ژنرال چینی پی ژینگجین(Pei Xingian) به فغفور، پسر پیروز به نام نرسه(ni-nie-che) در تبعید بر تخت شاهنشاهی ایران نشست.پرفسور آرتور کریستنسن به اشتباه یا بدون توجه به منابع چینی این تاریخ را ۶۷۲ میلادی تخمین زده است، ولی فُرته آن تاریخ را به تازگی تصحیح کرده است. در اینجا باید گفت که منابع ایرانی نیز سلطنت پیروز را به یاد داشته اند. از او در بخش هیجدهم بُندَهِش چنین یاد شده است: « پسر یزدگرد به هندوستان شد،سپاه و گُند[ گُند به معنی لشگر و سپاه است و معرب آن واژه جند است که اکنون استفاده فراوان دارد] آورد،پیش از آمدن به خراسان درگذشت،آن سپاه و گُند بیاشفت».در اینجا مقصود از((هندوستان به طور حتم تخارستان و آسیای میانه امروزی می باشد. زیرا بنا به گفته بیرونی ساکنان زرتشتی سُغد بر این باور بودند که پنجاب و شمال آن و کوههایش یعنی هندوکش به عنوان هند/سند شناسایی می شده است. پسر یزدگرد در چین دفن شد ولی تا امروز مجسمه او که – به مانند دیگر مجسمه ها در این محل بدون سر است در جلو آرامگاه گازنگ وجود دارد و در پشت آن مجسمه این کتیبه نوشته شده است:
you xiaowei da jiangiun jilan Bosi dudu Bosi wang Bilusi
«پیروز شاه پارس (ایران)ژنرال بزرگ گارد جنگی راست و سپهبد پارس (ایران) »



تصویر مجسمه های بی سر ایرانیان، شاهزاده‌های ایرانی و سربازان چینی‌ها در آرامگاه گازنگُ امپراتور چین در شیانلینگ
با توجه به این موضوع باید گفت که نظر زنده یاد مهرداد بهار در یادداشتهایش بر بندهش درباره پیروز که «مدارک تاریخی از گریز او به چین حکایت می کند و ظاهرا کوششی هم برای بازگشت نکرد و عمری به خصب عیش در چین به سر برد» نادرست می باشد.پسر پیروز نرسه، نیز به نوبه خود در سال ۶۷۹ همراه گروهی سرباز برای آزاد ساختن ایرانشهر به غرب رفت و در تخارستان به مدت ۳۰ سال با اعراب جنگید.در سال ۷۰۸ یا ۷۰۹ به پایتخت چین بازگشت و عنوان ژنرال گارد چپ(zou tunwei jiagiun) را دریافت کرد. مجسمه او نیز در همان جایی که مجسمه پدرش هست وجود دارد.او با نام نرسهmanmei خدای da shouing پارس مشخص شده است.در سال ۷۰۵ بلخ، در سال ۷۰۹ بخارا و در سال ۷۱۳ سمرقند و فرغانه توسط اعراب تسخیر شدند و پس از آن به پامیر و کشگر راه یافتند و با فرستادن نامه ای از فغفور چین خواستند تسلیم شود. اما تا زمانی که نرسه در شرق بود اعراب نتواستند این مناطق را تسخیر کنند و این نشانه قدرت او و جنگهای سخت و ایستادگی ایرانیان در شرق است.