از نظر من، اگر کسی نام «صمد بهرنگی» را نشنیده باشد، معلوم است که ادبیات معاصر کشورش را اصلا و ابداً نمی شناسد! زنده یاد «صمدبهرنگی» معلمی ساده و نویسنده ایی توانمند بود که با وصف وضعیت روستاها و بیان فقر و جهل آثاری از جمله پسر لبوفروش، پوست نارنج، بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری و ماهی سیاه کوچولو را خلق کرد. وی بیشتر نویسنده کودکان و نوجوانان به شمار می آید.

صمد بهرنگی ادبیات کودکان را در دو چیز می داند:
۱- – بودن پلی میان دنیای خیال های کودکانه و واقعیت های تلخ اجتماعی
۲- – دادن معیار جهان بینی دقیق نسبت به مسائل گوناگون اخلاقی و اجتماعی
صمد بهرنگی در تابستان سال ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود. صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالی که تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامه پایان تحصیلات ادامه داد.


بهرنگی درنوزده سالگی اولین داستان منتشر شده اش به نام عادت را نوشت. یک سال بعد داستان تلخون را که برگرفته از داستان های آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر کرد و این روند با  بی نام در ۱۳۴۲ و داستان های دیگر ادامه یافت. صمد بهرنگی در شیوه آموزشی و مضمون قصه های خود تلاش می کرد روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه می افتاد و اگر کسی کتابخانه ای تاسیس کرده بود او را تشویق می کرد و به مجموعه کتاب هایش، کتابهایی می افزود. بچه ها را به ویژه تشویق به مطالعه می کرد و هرچه از جذابیت و روش های دوست داشتنی برای این گروه سنی می دانست در کار می کرد تا بچه با کتاب به عنوان یک همراه همیشگی در تمام طول زندگی مانوس باشند. می گفت که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصه نویسی کنند. در این دوران بود که ساواک به برخی از فعالیت های بهرنگی حساس شد.


تهدیدها آغاز شد و چندین بار در طول دوران زندگی خود مورد توبیخ و جریمه و حتی تبعید قرار گرفت. با این همه گویی او به این گونه از امور حساسیتی نداشت و در روحیه او خللی ایجاد نمی کرد. بهرنگی در نهم شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شام گوالیک کشته شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جسم بی جان او در گورستان امامیه تبریز دفن شده است. ده روز قبل از غرق شدن صمد، تعدادی از مامورین ساواک به خانه محل سکونت وی هجوم برده و وی را تهدید نموده بودند.


حدود یک ماه قبل از این حادثه، کتاب ماهی سیاه کوچولو چاپ شده و مورد اقبال مردم ایران و جهان واقع شده بود. می گویند هر نویسنده در عمرش حداقل یک شاهکار از خودش به جا می گذارد. صمد بهرنگی نیز با «ماهی سیاه کوچولو» (سال ۱۳۴۷) شاهکار خود را به نگارش درآورد و چند جایزه بین المللی را از آن خود کرد. «ماهی سیاه کوچولو» از شاهکارهای ادبیات کودکان و نوجوانان ایران و از جمله بهترین آثار بهرنگی به شمار می آید و به گفته «جمال میرصادقی» همین یک اثر کافی است تا ما صمد بهرنگی را نویسنده ای بزرگ بدانیم؛ نویسنده ای که در ذهن ها خواهد ماند.

۷۵سالگی صمد بهرنگی بهانه ای شد که به سراغ داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو» بروم و با اشتیاق تمام آن را بخوانم. داستان در مورد ماهی سیاه کوچولویی است که از جویباری کوچک حرکت می کند تا به دریا برسد. او به دنبال تغییر محیط اجتماعی خویش است. ابتدا دنیای اطراف خود را از دلهره ها، ترس ها و خطرها خوب می شناسد و خود را برای بزرگ شدن مهیا می کند. آن چه ماهی سیاه کوچولو را رشد می دهد، سفر است.


هرچه بیشتر سفر می کند و بیشتر پیش می رود تجربیاتش بیشتر می شود. صمد بهرنگی نویسنده ای با استعداد متوسط و دارای یک ذهن شاداب انسان دوست و قلبی آکنده از علاقه اش به فرزندان وطن خود بود. هرچند که بهرنگی کار ادبی انجام داد و داستان «ماهی سیاه کوچولو» او مخاطبان بسیاری پیدا کرد، اما شهرت فراوان کسانی مثل او، بیشتر از آن که محصول کار ادبی آنها باشد، نتیجه رفتار انسان گرایانه شان است.

او برای آموزش کودکان زمان خود زحمت بسیاری کشید و در این موضوع هیچ شکی وجود ندارد. بهرنگی فرزند زمانه خود بود، فرزند روزگاری که استبداد و دیکتاتوری پهلوی نویسندگان و مردم را در کنار هم قرار داد تا آنها صدای اعتراض خود را بلند کنند و در عین حال هم صدا شوند. صمد می دانست و می توانست در آن روزگار، با بیانی هنری، صدای این اعتراض باشد. صمد بهرنگی جزو اولین کسانی بود که برای بچه ها داستان نوشت.


«محمد علی سپانلو» حرف زیبایی زد و می توان آن را آویزه گوشمان کنیم: «در آن سال ها، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به نویسنده های سرشناسی از جمله غلامحسین ساعدی، نادر ابراهیمی و... سفارش نوشتن کتاب برای رده سنی کودکان و نوجوانان را داد و آثاری در این زمینه تالیف شدند و این اتفاق خوب باعث شد که نویسندگان بزرگی همچون شاملو در این زمینه فعالیت کنند.» حالا سوال من این است که حالا بعد از چهار دهه چرا این اتفاق خوب انجام نمی شود!؟ چرا این اتفاق خوب ادامه نیافت!؟

چرا نویسندگان بزرگ در این زمینه فعالیت ندارند!؟ چرا آثار ماندگاری در عرصه کودکان و نوجوانان خلق نمی شود!؟«هانس کریستین اندرسن» را همه ما به خوبی می شناسیم. وی معروف ترین و محبوب ترین نویسنده ادبیات کودکان و نوجوانان در جهان است. به افتخار هانس کریستین اندرسن مجسمه ای از شخصیت های داستانی اش روی صخره ای در بندر کپنهاگ و سایر کشورهای جهان نهاده شده است.




دفتر بین المللی کتاب، زاد روز اندرسن را روز «جهانی کتاب کودک» نام نهاده است و هر ساله در سراسر جهان جشن گرفته می شود. این دفتر به پاس خدمات این نویسنده بزرگ از سال ۱۹۵۶ به پدیدآورندگان ادبیات کودک در سراسر جهان به نام «جایزه ادبی هانس کریستین اندرسن» اهدا می کند. در سال ۲۰۰۵ به مناسبت دویستمین زاد روز اندرسن در سراسر جهان مراسم باشکوهی از سوی نهادهای دولتی و غیر دولتی جشن برگزار شد و هنوز بعد از دو قرن «جوجه اردک زشت»، «بلبل»، «لباس تازه امپراتور»، «درخت کاج»، «پری دریایی»، «سرباز سربی» و... به بیش از یکصد زبان زنده دنیا ترجمه و فیلم های سینمایی زیبا منتشر و ساخته می شود. سوال اینجاست: چرا ما جایزه ادبی «صمد بهرنگی» نداریم!؟ چرا کتاب هایش منتشر نمی شود!؟ چرا مرکز پویا نمایی صبا بر اساس داستان های بهرنگی فیلم انیمیشن نمی سازد!؟ و... حالا که ۴۵ سال از انتشار «ماهی سیاه کوچولو» می گذرد، هنوز هم می توانیم آن را بخوانیم و از خواندنش لذت ببریم.