نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: نوستالژى

  1. Top | #1
    "yalda"

    نوستالژى

    شما یادتون نمیاد
    این بازیو
    پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار !
    شما یادتون نمیاد
    هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد !
    شما یادتون نمیاد
    … سیاهی کیستی ؟منم پار۳۰ کولا
    شما یادتون نمیاد
    دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
    نه نه بی سوادی نه نه پس تو خر من هستی !
    شما یادتون نمیاد
    آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه !
    شما یادتون نمیاد
    ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام
    بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
    شما یادتون نمیاد
    ، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم،
    بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیممامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
    میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا
    می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
    شما یادتون نمیاد
    که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !
    شما یادتون نمیاد
    ، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای
    چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود !
    شما یادتون نمیاد
    : خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد !
    شما یادتون نمیاد
    ، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره،
    بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))
    شما یادتون نمیاد
    ، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما
    می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بودنگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم،بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی
    بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم،همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
    شما یادتون نمیاد
    ، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم
    بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میمونددیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیمبعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
    شما یادتون نمیاد
    : از جلو نظااااااااااااااااام … !
    شما یادتون نمیاد
    ، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه
    احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه !
    شما یادتون نمیاد
    ، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
    شما یادتون نمیاد
    : آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !
    شما یادتون نمیاد
    ، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم.
    بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
    شما یادتون نمیاد
    ، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم
    به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بودولی سمت چپی ها نو بود !
    شما یادتون نمیاد
    ، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست
    اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
    شما یادتون نمیاد
    ، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
    شما یادتون نمیاد،
    با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه !
    شما یادتون نمیاد
    ، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم !
    شما یادتون نمیاد
    : دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل !
    شما یادتون نمیاد
    ، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم
    که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بدهبعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم:یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم)و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
    شما یادتون نمیاد
    تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد
    بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
    شما یادتون نمیاد
    افسانه توشی شان رو !!
    شما یادتون نمیاد
    : چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟
    دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم !
    شما یادتون نمیاد
    : شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما
    از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!!
    شما یادتون نمیاد
    ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون
    آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
    شما یادتون نمیاد
    : زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت
    با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است.این مجموعه دریچه ایست به سوی…..(دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو) !
    شما یادتون نمیاد
    : یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران !
    شما یادتون نمیاد
    ، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود
    و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد !
    شما یادتون نمیاد
    ، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم،
    تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !
    شما یادتون نمیاد
    ، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت ۶:۴۰ تا ۷ صبح
    رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم !
    شما یادتون نمیاد:
    به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود
    درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود !
    شما یادتون نمیاد
    ، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت
    رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیماییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))
    شما یادتون نمیاد
    : انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
    شما یادتون نمیاد،
    اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم
    رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
    شما یادتون نمیاد
    ، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی
    میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم !
    شما یادتون نمیاد،
    خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن
    از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !
    شما یادتون نمیاد
    : دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!!
    یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد !
    شما یادتون نمیاد،
    با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت
    تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک
    یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیمکه برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند !
    شما یادتون نمیاد
    ، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن.
    بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود،اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد !
    شما یادتون نمیاد
    ، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم،
    تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون،بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد،هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش،
    میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
    شما یادتون نمیاد
    ، خانم خامنه رو (مجری برنامه کودک شبکه یک رو)
    با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش !

  2. کاربر مقابل پست "yalda" عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (04-21-2016)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن