‍ ‍ 🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
🌙✨داستــــــان شبـــــــ🌙✨

⬅️ #قسمت_هشتـــــم

💕 هوالعشـــــ♥️ــــــق 💕


✍نزدیڪ غروب،وقت براے خودمان بود
چشمانم دنبالت میگشت.
میخواستم اخرای این سفرچندعڪس ازتوبگیرم.
گرچہ فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـےراثبت ڪنم.
💐💐
زمین پرفرازونشیب فڪه باپرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـےغریب راالقا میڪردتپه های خاڪـے
و تو درست اینجایـے!لبہ ی یڪـےازهمین تپہ ها ونگاهت بہ سرخـےآسمان است.
پشت بمن هستـےوزیرلب زمزمہ میڪنـے:
🌷🌷
ازهرچہ ڪه دم زدیم آنهادیدند
آهستہ نزدیڪت میشوم.دلم نمے آید خلوتت رابهم بزنم.
اما آقای هاشمـے..!
توقع مرانداشتی انهم درآن خلوت..
ازجامیپری!مےایستـےوزمانـے ه رومیگردانـےسمت من،پشت پایت درست لبه ی تپه،خالـےمیشود و...
🌹🌹
ازسراشیبـےاش پایین مےافتـے.
سرجا خشڪم میزندافتاد!
پاهایم تڪان نمیخوردبزور صدارازحنجره ام بیرون میڪشم
آ...آقا...ها..ها...هاشمـے!
یڪ لحظه بخودم می آیم و میدوم
میبینم پایین سراشیبـےدوزانو نشستہ ای و گریہ میڪنـے
تمام لباست خاڪـےاست وبایڪ دست مچ دست دیگرت راگرفتہ ای
فڪرخنده داری میڪنم یعنی ازدردگریہ میکنہ!!
اماتو حتمن اشڪهایت ازسربهانہ نیست علت دارد علتـےڪه بعدها آن رامیفهمم سعـےمیڪنم آهسته ازتپہ پایین بیایم ڪه متوجہ وبسرعت بلند میشوے
💝💝
قصدرفتن ڪه میڪنےبه پایت نگاه میڪنم.هنوزکمےمیلنگد.
تمام جرئتم راجمع میڪنم وبلند صدایت میڪنم. اقای هاشمےاقا سید یک لحظہ نریدتروخدا
باور ڪنید من!نمیخواستم ڪه دوباره
دستتون طوریش شد؟اقای هاشمے باشمام اماتو بدون توجہ سعـےڪردی جای راه رفتن،بدوی!تازودتراز شرصدای من راحت شوی
محڪم بہ پیشانـےمیڪوبم
یعنیا خرابکارترازتوهست عاخه؟
🌼🌼
چقدعاخه بےعرضہ
انقدرنگاهت میڪنم ڪه در چهارچوب نگاه من گم میشوے
چقدرعجیبـے یانہ تودرستے
ما انقدربہ غلطهاعادت ڪردیم ڪه.
دراصل چقدر من عجیبم.

⏪ #ادامہ_دارد...

🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃