همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتوان چه در خواب نشد چشم من و پروین است
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتوان چه در خواب نشد چشم من و پروین است
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...گفته بودم که به دریا نزنم دل ، اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم ، که نجوشم
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز راساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز راامشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن استآهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
سوختم سد بار پیش او سراپا همچو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
همچو وحشی گه به تیغم مینوازد گه به تیر
مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز
وای ازین دل که نی هرگز بکامموای ازین دل که آزارد مدامموای ازین دل که چون مرغان وحشینچیده دانه اندازد بدامم
وقت گل و روز شادمانی آمدآن شد که به سرما نتوانی آمدرفت آنکه دلت به مهر ما گرم نبودسرما شد و وقت مهربانی آمد
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني
کام بخشي گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عيش بستاني
وقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند
نانما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم