میخواهم''عشق'' بماند
و لبخندے
ڪہ هدیہ لبهاے توست
میخواهم''من ''باشم
و'' تو'' باشے
و یڪ زندگے
سرشار از انعڪاس ما
میخواهم عاشقت باشم
میخواهم تورا...
میخواهم''عشق'' بماند
و لبخندے
ڪہ هدیہ لبهاے توست
میخواهم''من ''باشم
و'' تو'' باشے
و یڪ زندگے
سرشار از انعڪاس ما
میخواهم عاشقت باشم
میخواهم تورا...
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس راوز خست خود خاک شوم هر کس راکارم به دعا چو برنمیآید راستدادم سه طلاق این فلک اطلس را
تا ظن نبری که مشکلی نیست مرادر هر نفسی درد دلی نیست مرامشکلتر ازین چیست؟ که ایام شبابضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا
تا با توام، از تو جان دهم آدم راوز نور تو روشنی دهم عالم را
چون بیتو بوم، قوت آنم نبودکز سینه به کام خود برآرم دم را
تا دست ارادت به تو دادهست دلمدامان طرب ز کف نهادهست دلمره یافته در زلف دل آویز کجتالقصه به راه کج فتادهست دلم
یار گرفتهام بسی، چون تو ندیدهام کسیشمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بوددیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روییادت بخیر یار فراموشکار من...
یاد تو شب و روز ، قرین دل ماستسودای دلت ، گوشه نشین دل ماستاز حلقه ی بندگیت ، بیرون نرودتا نقش حیات ، در نگینِ دل ماست