هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
حافظ
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
حافظ
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بوددیده را روشنی از خاک درت حاصل بودحافظ
دل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گرددکه هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا راصائب تبریزی
اگر از رخ براندازی نقابتکنند مردم خیال آفتابتاز این پوشیدهای رخ، یار فایزکه ترسی شب کسی بیند به خوابت؟فایز دشتستانی
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام
آنانکه به سرمستی ما طعنه زنانند
بگذار بمانند به خماری که ز ما هیچ ندانند..
بگو دل را که گرد غم نگردد
ازیرا غم به خوردن کم نگردد
در دیاری که مردانش عصا از کور میدزدند ...
من از خوش باوری آنجا محبت جستو جو کردم...