امشب مرا ، به عقربه ها دار می زنی
در سوگ عشق ، ضجه ی بسیار می زنی
وقتی دریغ می کنی از من،نگاه را
عکس مرا به سینه ی دیوار می زنی؟
آهنگ روزگار من از نی، حزین تر است
بیهوده دست، بر نخ گیتار می زنی
در فال من، که حافظ ِ شیراز مانده است
حالا تو رو به قهوه ی قاجار می زنی؟
وقتی که دست های تو در دست دیگریست
انگار بی کسی یِ مرا جار می زنی
دارد، سکوتِ چشم تو فریاد می زند
او عاشق است و دست به انکار می زنی
در قطره های اشکِ تو دنیای فاجعه است
با گریه غصه های مرا زار می زنی
من دود ميشوم، بخدا لحظه اي كه تو
دور از منیّ و بوسه به سيگار ميزني
((شهلا نوروزی))