به خاطر خدا یا پول؟!

گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت: هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم.

هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و به درد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمی خورد.
بنابراین مقدار پولی که به همراه داشت، به هندوانه فروش داد و گفت:
به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.

هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا، بندگانت را ببین...
این هندوانه خراب را به خاطر تو داده است و این هندوانه خوب را به خاطر پول.

وای اگر این تفکر در کل زندگی ما باشه...