اتاقی خواهم ساخت پر خواهم کرد از لحظه دیدار آن را
پر خواهم ساخت
از دوست داشتن تو
پر خواهم کرد
از عکس چشمان تو
پر خواهم ساخت
از آن دم که به یادم هستی
و از آن لحظه ی عاشق شدن من و تو
پر خواهم ساخت از حضور تو به واسطه عکس رخ تو
و در آن لحظه که پر شد اتاق
و من که به گوشه ی تنهایی خود خزیدم

اشکی خواهم ریخت
که چرا؟
چرا؟
نیست در بر من ،وجود تو؟
که چرا نیست گرمای دو دستت؟
که چرا نیست سر تو بر بالین من؟