صفحه 5 از 5 نخستنخست ... 345
نمایش نتایج: از 41 به 44 از 44

موضوع: اشعاراستاد شهریار

  1. Top | #41
    setare
    ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
    خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

    از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
    کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی

    ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
    با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

    با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
    زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی

    امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
    این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی

    ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
    در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی

    ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
    شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی

  2. کاربر مقابل پست setare عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (12-11-2017)

  3. Top | #42
    setare
    امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
    آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

    کاهش جان تو من دارم و من می دانم
    که تو از دوری خورشید چها می بینی

    تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
    سر راحت ننهادی به سر بالینی

    هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
    تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

    همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
    امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

    من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
    که توام آینه بخت غبار آگینی

    باغبان خار ندامت به جگر می شکند
    برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

    نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
    که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

    تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان
    گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

    کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
    ای پرستو که پیام آور فروردینی

    شهریارا گر آئین محبت باشد
    جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

  4. کاربر مقابل پست setare عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (12-16-2017)

  5. Top | #43
    setare
    ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
    نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

    شد آه منت بدرقه راه و خطا شد
    کز بعد مسافر نفرستند سیاهی

    آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز
    سازم به قطار از عقب قافله راهی

    آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
    بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی

    چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید
    بازآئی و برهانیم از چشم به راهی

    دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
    لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی

    تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
    ما نیز بسازیم به تقدیر الهی

    تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم
    افسانه این بی سر و ته قصه واهی

  6. 2 کاربر پست setare عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (12-16-2017),mohsen32 (12-16-2017)

  7. Top | #44
    setare
    چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
    وای بر من تن تنها و غم دنیایی

    تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
    که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

    لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
    حیف از ناله معصوم هزارآوایی

    آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
    گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی

    من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
    در همه شهر به شیرینی من شیدایی

    تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
    از چراغی که بگیرند به نابینایی

    همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
    بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی

    گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
    با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی

    انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
    از جمال و عظمت چون افق دریایی

    دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
    منم و حسرت بوسیدن خاک پایی

    شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
    گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

  8. 2 کاربر پست setare عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (12-19-2017),mohsen32 (12-19-2017)

صفحه 5 از 5 نخستنخست ... 345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن