نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: دو حکایت و یک پند

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    5652
    نوشته ها
    1,086
    پسندیده
    264
    مورد پسند : 885 بار در 731 پست
    Windows NT 6.3 Chrome 62.0.3202.94

    دو حکایت و یک پند

    جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.


    جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.


    جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد . همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت.


    ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت. گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟ جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش نبینم؟


    ● پندها حکایت بندگی عشق را بارها و بارها شنیده ایم و یکی از این حکایت ها، حکایت مسجد گوهرشاد است؛ در کنار مرقد ثامن الائمه مسجدی وجود دارد که به همت گوهر شاد خانم همسر شاهرخ میرزا ساخته شده است در طول مدت ساخته شدن مسجد، گوهر شاد خانم هر از چند گاهی به کارها سرکشی میکرد و دستور های لازم را به معماران و استاد کاران می داد ، در یکی از این روز ها باد مختصری وزیدن گرفت چنان که گوشه ی چادر گوهر شاد به کنار رفت و چشم یکی از کارگر ها به صورت ایشان افتاد و سخت دلباخته ی او شد ، اما چون راه به جایی نمی برد از شدت حرمان به بستر افتاد و پرستاری او را مادر درد مندش به عهده گرفت، پسر راز خود را با او در میان نهاده ، سرانجام چون پزشکان از معالجه او ناامید شدند، مادر ساده دل دست به دامان گوهر شاد شد و گفت که اگر راه چاره ای نیابی پسرم از دست خواهد رفت. گوهر شاد سخت ناراحت شد و در اندیشه فرو رفت، آنگاه سر بر داشت و گفت : ای مادر به خانه برو و به پسرت سلام برسان و بگو من حاضرم با او ازدواج کنم اما دو شرط دارد : یکی اینکه من از شاهرخ میرزا جدا شوم و شرط دوم آنکه او باید چهل شبانه روز باید در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخواند و ثوابش را به عنوان مهریه به من قرار دهد ، مادر به خانه رفت و جریان را برای پسرش تعریف کرد ، پسرجوان با شنیدن این خبر از بستر رنج برخاست و با خود گفت چهل روز که چیزی نیست ، اگر چهل سال هم بود قبول می کردم ، در هر صورت جوان به محراب رفت وشروع به خواندن نمازنمود ، کم کم که ایام چهله نشینی جوان سپری می گشت جوانک در حال نماز نورهای زیبائی را میدید که او را سخت شیفته ی خود می ساخت کار به جائی رسید که در همان چهل سحرگاه چنان عشق معبود واقعی در قلب او رسوخ نمود که دیگر به گوهر شاد فکرهم نمی کرد ، در پایان چهل روز بانوگوهر شاد نماینده ی خود را فرستاد تا ببیند آیا جوان در قول خود راسخ بوده است یا نه ، نماینده ی بانو سحرگاهان به محراب آمد و جوان را دید که سخت مشغول عبادت است ، مدت زیادی صبر کرد تا جوان عاشق عبادتش به پایان رسید ، در این حال نزد جوان رفت و به او گفت من نماینده ی بانو هستم و آمده ام تا از شرطی که بسته بودی مطمئن شوم آیا هنوزهم بر خواست خود پابرجائی ، در این حال جوان که گذشت این ایام چهل گانه او را سخت متحول نموده بود گفت: از بانوی خود تشکر نما و به او بگو من در این ایام معشوق گم گشته و واقعی خود را یافتم از او بخواهید مرا ببخشد و عفو نماید.


    پند هر دو حکایت یکی است؛ بندگی عشق تلنگری است که باعث می شود قلب بیدار شود تا خدا را با قلب پاک عبادت کنی؛ آنگاه نماز و روزه با خشوعی انجام می شود که سروپای وجود را فرا می گیرد و عشق والا و مطلق الهی را در دل نهان می سازد
    به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
    اما زوزه اش را کشید
    تا از پشت
    خنجر نزند




  2. کاربر مقابل پست mohamad.uk عزیز را پسندیده است:

    !!yalda!! (11-29-2017)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن