...................شعر زمستان.....................

شعر زمستان (کودکانه)

زمستونه زمستونه فصل تگرگ و بارونه

هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان وقتی میشه زمستان

کلاغ های سیاه رنگ بخاری های روشن

وقتی بارون میباره دلم میخواد دوباره

برم به کودکستان میان آن گلستان

....................شعر زمستان.....................
شعر زمستان (کودکانه)

گلوله گلوله برف میاد
سرد هوا زمستونه

سرمای بی حد هوا
تن ادمو می لرزونه

برف که میاد از اسمون
سفید می شه درختچه ها

شادی داره صفا داره
بازی توی پس گو چه ها

وقتی زمستون می رسه
همش بخاری روشنه

باید پوشید لباس گرم
که وقت سر ما خوردنه
....................شعر زمستان.....................

زمستان است

زمین برفی و فصل زمستان

هوای ابری و درگیر باران

نمای مردۀ بی روح و بی جان

درختان، شاخه های لخت و عریان

شبیه دسته ای روح پریشان -

سفید ِ قله های ِ کوهساران

فضای خلوت ِ کوچه – خیابان

عبوری با قدمهای شتابان

نگاه از منظری در مه گرفته

سلام دستها در جیب پنهان

زمستان است زمستان است زمستان

هوا سرد است سرها در گریبان

شعر زمستان است از میکائل شریفی

....................شعر زمستان.....................

شعر زمستان بی نهایت

زمستان سرد بر تن نیمه جانم

جولان می دهد

شب با سیاهی خود

درد سوزناکش را افزون میکند

زمستان یادآور روزهای سخت

زمستان سرآغاز عشقیست

که ...

مرا برد با خود به دنیای دگر

آه . . .

هر دم از درد فزونش

لال میشوم ...

لال میشوم و بی صدا

در میان همهمه گفته هایم

این زمستان سرد و بی روح

در سوزناکش رابه جای

خواهد گذاشت بر تن نیمه جانم . . . ...

(شعر زمستان از ابوالفضل بهوندیوسفی)

....................شعر زمستان.....................

شعر زمستان

رو زمستان فصل باران آمده است

موسم و باد بهاران آمده است

برف هایت روب کن از این سرا

که آن نگار مُلک یاران آمده است

پیرزن اینک عصایت را بگیر

رو که آن زیبای دوران آمده است

بقچه ات را پر کن از سرمای دی

رو که شور گلعزاران آمده است

چند در بالین تو در خواب بود

آن درختی که ز بوران آمده است

یاد آن روزی که از راه آمدی

گوئیا دنیای کوران آمده است

مشق کردی مرگ بودن را ز نو

گو که دنیا سوگواران آمده است

رو زمستان که آن بهار آمد ز ره

که آن بهشت کامکاران آمده است