دیروز به پدرم زنگ زدم،
هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم...
گفت: "بنده نوازی کردی زنگ زدی".
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدرم خوب و مهربان است.

💝دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود، شب ماند،
صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته‌ است.
گاز را شسته ‌است،
قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده‌ است و...

💝وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد،
اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود...
و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد!

💝امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم،
برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنی‌ست گفتم:
"بستنی را که دیدم یادت افتادم ."
برایم نوشت:
"من همیشه به یادتم...
چه با بستنی... چه بی بستنی".

💠و من
نشسته‌ام و به کلمه‌ی "خانواده" فکر می‌کنم،
که در کنارِ تمامِ نارفاقتی‌ها،
پلیدی‌ها و
دورویی‌های آدم‌ها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست،
بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.

✨«قدر خانواده را بدانید»✨