گردوی تازه رسیدهای است ماه
بگذار برای تو بشکنم،
کف دریا پنیر است
بگذار برای تو قاچش کنم،
آفتاب، آفتاب است حیف و
تخممرغ طلا نیست
برای تو سرخش کنم.
بر نیمکت ساحل
من و باد گرسنه
که غیر بلعیدن من
میل به چیزی ندارد.
گردوی تازه رسیدهای است ماه
بگذار برای تو بشکنم،
کف دریا پنیر است
بگذار برای تو قاچش کنم،
آفتاب، آفتاب است حیف و
تخممرغ طلا نیست
برای تو سرخش کنم.
بر نیمکت ساحل
من و باد گرسنه
که غیر بلعیدن من
میل به چیزی ندارد.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
y@saman (02-19-2018)
y@saman (02-19-2018)
دل داده ام بر باد،بر هر چه بادابادمجنون تر از لیلی،شیرین تر از فرهادای عشق از آتش اصل و نسب داریاز تیره ی دودی،از دودمان بادآب از تو طوفان شد،خاک از تو خاکستراز بوی تو آتش،در جان باد افتادهر قصر بی شیرین،چون بیستون ویرانهر کوه بی فرهاد کاهی به دست به بادهفتاد پشت ما از نسل غم بودندارث پدر مارا، اندوه مادر زاداز خاک ما در باد بوی تو می آیدتنها تو می مانی،ما میرویم از یاد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
y@saman (02-19-2018)
من نگاهش ميکنم، او هم نگاهم ميکند
او برای دل بریدن، من برای دل بری
عشق یعنی، تار موهای تنت می ایستند
هر زمان که اسم او را، روی لب می آوری
برای اشتباه کردن انسان باشید
و برای بخشیدن خدا
!!yalda!! (02-19-2018)
تصور كن اگه حتي تصور كردنش سختهجهاني كه هر انساني تو اون خوش بخته
جهاني كه تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نيستجواب هم صدايي ها پليس ضد شورش نيست
نه بمب هسته اي داره نه بمب افكن نه خمپارهديگه هيچ بچه اي پاشو روي مين جا نمي ذاره
همه آزاد آزادن همه بي درد بي دردنتو روزنامه نمي خوني نهنگا خود كشي كردن
جهاني رو تصور كن بدون نفرت و باروتبدون ظلم خود كامه بدون وحشت و تابوت
جهاني رو تصور كن پر از لبخند و آزاديلبالب از گل و بوسه پر از تكرار آبادي
تصور كن اگه حتي تصور كردنش جرمهاگه با بردن اسمش گلوت پر مي شه از سرمه
تصور كن جهاني رو كه زندان توش يه افسانه ستمام جنگاي دنيا شدن مشمول آتش بس
كسي آقاي عالم نيست برابر با همن مردمديگه سهم هر انسانه تن هر دونه ي گندم
بدون مرز و محدوده وطن يني همه دنياتصور كن تو مي توني بشي تعبير اين رويا
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
نبودنت مثل تمام کردن سیگار است
در نیمه شبی برفی
وقتی دکه های شهر بسته اند ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من ؟ الهیخون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من !
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
ز تمام بودنی ها تو فقط از آن من باش ، کهبه غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد .
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
مو پریشان به شکار آمد و بعد از آن روز
من پریشانم و او گیره به گیسو زده است
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
یک نفس بییار نتوانم نشستبیرخِ دلدار نتوانم نشستاز سر می می نخواهم خاستنیک زمان هشیار نتوانم نشستنور چشمم اوست، من بینورِ چشمروی با دیوار نتوانم نشستدیده را خواهم به نورش برفروختیک نفس بییار نتوانم نشستمن که از اطوار بیرون جستهامبا چنین اطوار نتوانم نشستمن که دایم بلبلِ جان بودهامبیگل و گلزار نتوانم نشستکارِ من پیوسته چون بیکار توستبیش ازین بیکار نتوانم نشستهر نفس خواهی تجلای دگرزان که بیانوار نتوانم نشستزان که یکدم در جهان جسم و جان
بیغم آن یار نتوانم نشستشمس را هر لحظه میگوید بلندبی اولیالابصار نتوانم نشستمن هوای یار دارم بیش ازیندر غمِ اغیار نتوانم نشست
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)