دلم برای خندههای بی دلیل
برای شادمانیهایِ بی سبب
برای بی ریا بودن
دلم برای روزهای خوشِ
زندگی تنگ شده است
دستم را بگیر
و به من بگو
چگونه در گرگ و میشِ این
روزگارِ پر بالا و پایین
ِ همیشه خاکستری
هنوز میتوانم بخندم ؟؟
دلم برای خندههای بی دلیل
برای شادمانیهایِ بی سبب
برای بی ریا بودن
دلم برای روزهای خوشِ
زندگی تنگ شده است
دستم را بگیر
و به من بگو
چگونه در گرگ و میشِ این
روزگارِ پر بالا و پایین
ِ همیشه خاکستری
هنوز میتوانم بخندم ؟؟
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
ما بی غمان مست دل از دست دادهایمنقش غلط مبین که همان لوح سادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم
کار از تو میرود مددی ای دلیل راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.