جریان رو کی واستون تعریف کرده؟؟

حکایت:

شیخی روی منبر در مورد حلال و حرام صحبت می کرد و می گفت :

روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو روی خر
صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!!

تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و
همین کارو هم کردن!!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق
دومیش رو هم کشت!!

شب که شد دزد آخر دلدرد شدیدی گرفت و بر اثر سمی که شریک قبلیش در
غذایش ریخته بود ، مُرد!!

الاغ که تنها مانده بود ، راه صاحبخونه را در پیش گرفت و به همراه مال به خانه تاجر دیندار برگشت...
این یعنی مال حلال به صاحبش برمی گردد!!

مردم پای منبر صلواتی بلند فرستادند که ، معتادی بلند شد و گفت:

ای شیخ!

تمام دزدا که مردند، پس جریان رو کی واستون تعریف کرده!؟؟ خره؟!

بعد از آن روز دیگر کسی شیخ را ندید!