پنجشنبه...
زنی است...
تنها...
که آنقدر از عشق گریخته ست...
به پستوی انزوا...
مبادا خیالش در خواب هیچ مردی...
خودنمایی کند...
زنی که
تلخیِ تنهایی را به جان می‌خرد
اما
بد عادت به چای قندپهلوی عشقی نمی‌شود
که
طعم دوست داشتنش
زود از دهان می‌افتد...