ابری رسید و آسمانم از تو پر شدبارانی آمد، آبدانم از تو پر شد
نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشکاول دلم، پس دیدگانم از تو پر شد
جانِ جوان بودی تو و چندان دمیدیتا قلبت (!) ای بخت جوانم از تو پر شد
خون نیستی تا در تن میرنده گنجیجانی تو و من جاودانم از تو پر شد
چون شیشه میگرداند عشق، از روز اوَلتا روز آخر، استکانم از تو پر شددر باغ خواهشهای تن روییدی اما
آنقدر بالیدی که جانم از تو پر شدپیش گلِ سرخِ تو، برگ زرد من کیست؟آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد
با هرچه و هرکس تو را تکرار کردمتا فصل فصل داستانم از تو پر شد
آیینهها در پیش خورشیدت نشاندموآنقدر ماندم تا جهانم از تو... پر شد...