یک سبدمحبت
یک دنیاعشق
یک عالم خوشبختی
یک دشت مهربانی
یک کوه دوستی
یک آسمان ستاره
یک جهان زیبایی
یک دامن نیک نامی
و یک عمرسرفرازی
آرزومه برای شما
یک سبدمحبت
یک دنیاعشق
یک عالم خوشبختی
یک دشت مهربانی
یک کوه دوستی
یک آسمان ستاره
یک جهان زیبایی
یک دامن نیک نامی
و یک عمرسرفرازی
آرزومه برای شما
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
یارب دل ما را
تو به رحمت، جان دهدرد همه را
به صابری، درمان دهاین بنده نداند
که چه می باید خواستداننده تویی
هر آنچه خواهی آن دهالهی به امید خودت
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
مُسلَّح به دو چشمِ شهلا ، درونِ قلبِ تنها ، کودتا کرده ای
تو با این شیوهٔ فریبا ، آتشی میانِ ما ، باز بر پا کرده ای
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
... آن حـالِ خـوبی ... کـه میخواهمش ...
تو را دارم و دارای جهانم..
.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
من ...با تو می نویسم و می خوانم ؛من ...با تو راه می روم و حرف می زنم
منجای راه رفتن ...پرواز می کنم !!
آن لحظه ها که مات ...در انزوای خویشیا در میان جمع ،خاموش می نشینم ؛موسیقی نگاه ِ تو را گوش می کنم !
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
اسفند من بی لبخند تو خالی از شوق رسیدن بهار است...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
نه امپراطورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفته امو به جای او نفس می کشم
راه می روم
غدا می خورم
می خوابم و...
چه اشتباه دل انگیزی...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
زندگی کردم و بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !
از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ،
تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام
از کجا میدانستم اهل دل نیستی ،
عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ،
از کجا میدانستم که تنها میشوم ،
من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
و همه فراموش خواهند کرد که من در تمام عمرم تنها دوبار شاعر شدم
یک بار با دیدن تو ، بار دیگر با ندیدنت …
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
عشق پُر از شعر و پریشانی است
رگبار واژه های ویرانی است
واژه ی تب دار زتو کام یافت
خواجه شیراز زتو نام یافت
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.