تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
هنوز اون روز فراموشم نمیشہ
کہ با دسٺ قشنگٺ روی شیشہ
کشیدے عڪس قلبی و نوشتے
واسہ امروز و فردا و همیشہ..
در نبودت
به کسی باج ندادم هرگز
کاروان نیست که دل
هرکه به جایت آید!
تو....! تنها تو كه مستجاب شوی
منِ بی ایمان تبدیل میشوم
به مومن ترین آدمِ این شهر...!
سوگند به زیبایی چشم هایت وبه ریزش همیشگی اشکهایم
که من به خیال توبودن نیز قانعم خیالت رااز من نگی
رکه خیالت مهربان ترین تصویرجهان است
افکارم شبیه تو تراشیده شده.
آغوشم درست به اندازه تو جا دارد.
اطاقم بوی تو را میدهد.
فقط نمیدانم چرا چشمانم تو را گم کرده اند…
دلتنگم …
به اندازه همه دلتنگیهایی که فقط تو میدانی
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
بودنت هنوز مثل بارونه
مثل قدیما پاک و روونه
از پشت این دیوار بی رحمی که بینمونه
آچین و واچین از سر شیرین
قصمون هنوز ناتمومه
از اینجا به بعد کی میدونه که
چی سرنوشتمونه...
یه چشمم اشک یه چشمم خون امشب
تو بیرونی هوا بارونه امشب
تو این بارون تب آشفتگی بود مگه کی غیر تو میدونه امشب