00 : 00
ساعت دوباره صفـر شد و
باز قلـب من
شعـرے براے ناز نگاهت
سروده است
این صفــر عاشقے همه از
عشــــق روے توست
ناز نگـــاه تو دل من را
ربـــوده است...
00 : 00
ساعت دوباره صفـر شد و
باز قلـب من
شعـرے براے ناز نگاهت
سروده است
این صفــر عاشقے همه از
عشــــق روے توست
ناز نگـــاه تو دل من را
ربـــوده است...
00:00
بی اجازه دوستت دارم
دراین ساعت:
صفر عاشقی
00:00
چشم ازتو
اشک ازمن
دل ازتو❤️
درد ازمن
قلب ازتو♥️
تپش از من
نفس ازتو
مرگ اگر باشد انهم ازمن
00:00
مصرعی از قلب من با
مصرعی از قلب تو
شاه بیتی میشود
در دفتر دیوان عشق
00:00
من عاشقِ تو هستم
این گفتگو ندارد...
تو میگذری
زمان میگذرد
چه کنم
با دلی که از تو
توان گذشتنش نیست !
00:00
بوسه
با وسوسه ی وصل شب یلدا
خوش است....
00:00
00:00
کنار آشنایی تو آشیانه میکنم ...
فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم ...
کسی سوال میکند؛ به خاطر چه زندهای ؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم !
گاهی...تنهایی...آنقد ر قیمت دارد
که درب را باز نمیکنم
حتی برای تو...!!!
که مدتهاست منتظر آمدنت بودم...
و این قطار ِ زنگ زده
انگار سال هاست
همان جا ایستاده است
مسافرانش
حرف می زنند
قهوه می خورند
می خندند
و طوری به ساعت هایشان نگاه می کنند
که انگار نمی بینند
عقربه به استخوان شان رسیده است
00:00
آغشته به “تو” میشود
روحم ، نفسم ،
بند بند وجودم
هر شب راس ساعت
00:00