خیالت تخت...
چ قدیمی ها...
چ جدیدا...
کسی نمیتونه من رو از تو بگیره...
من دیونه توام...
چ باشی چ نباشی...
من هستم تا آخرش...
عشق منی ...
خانوممم...
خیالت تخت...
چ قدیمی ها...
چ جدیدا...
کسی نمیتونه من رو از تو بگیره...
من دیونه توام...
چ باشی چ نباشی...
من هستم تا آخرش...
عشق منی ...
خانوممم...
از کسانی که
همه چیز رامحاسبه می کنند بترسو هرگز قلبت رادر اختیار آنها نگذارآنها حساب عشقی کهنثار تو می کنند را نیز دارندو روزی آن را با توتسویه می کنند
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویششو آن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
آدم ها اجازه نمی دهند سوپ شان سرد شود، عجله دارند داغ
داغ می خورند، جوری که زبان شان می سوزد
صبر نمی کنند چای شان سرد شود، تند تند هورت می کشند.
آدم های این شهر عجله دارند، برای رفتن بیقرارند.
توی مترو هُل ام می دهند، توی خیابان تنه می زنند و غر می
زنند که خیابان را با شانزه لیزه اشتباه گرفته ام.
پشت هیچ چراغ قرمزی بیشتر از چند دقیقه منتظر نمی مانند،
خطر می کنند انگار آن دورترها اتفاق بهتری منتظر آنهاست و
بی تاب اند برای رسیدن به آن می دوند و من با دهان باز
نگاهشان می کنم که چطور لا به لای آدم های دیگر این شهر
شلوغ، گم می شوند.
کاش قبل از گمشدن شان از من بپرسند، از منی که تمام
خیابانهای این شهر را آرام قدم زده ام، تا بگویم پشت همه ی
آرام قدم زدنهایم، پشت همه ی صبر کردن هایم، به آن چیزی
رسیده ام که آنها وقت دویدن دنبالش بوده اند.
اگر عشق،
عشق باشد.
زمان، حرفِ احمقانهای است...!
لطفا
به آنچه که ما را
به برخی از انسان ها وابسته
میکند نام عشق ندهیم
عشق ، آغاز آدمیزادیست....