نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: بانوی من...

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    بانوی من...

    بانوی من
    اگر دست من بود
    سالی برای تو می‌ساختم
    که روزهایش را
    هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
    به هفته‌هایش تکیه بدهی
    و آفتاب بگیری!
    و هرطور دلت خواست
    بر ساحل ماه‌های آن بدوی.

    بانوی من
    اگر دست من بود
    برایت پایتختی
    در گوشه‌ی زمان می‌ساختم
    که ساعت‌های شنی و خورشیدی
    در آن کار نکنند
    مگر آنگاه که
    دست های کوچک تو
    در دستان من آرمیده‌اند

  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    با من از دست هایت
    از پیشانی ات
    و از آفتاب تندی که بر آن می تابد
    از پیراهنت بگوکه باد
    به سینه ات می چسباند آن را
    وقتی در میان خوشه های گندم ایستاده ای
    و فکر زمستان پیش رو
    که به گرمای آغوش من می کشاندش.
    بوی گندم ویرانم می کند
    بوی وحشی بازوانت ویرانم می کند
    با من از خاک مزرعه ات حرف بزن
    و بگذار
    شعرهایم
    تب تند تنت را داشته باشد
    تب خاکی را که
    سرزمین من است

  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
    من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
    ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
    همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی

  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    تو نرفته ای بانوی من
    پیراهنت با آغوش باز می‌خندد
    بوی تنت سر به سرم می‌گذارد
    اما از عکس ها نمی‌زنی بیرون.
    تو نرفته‌ای
    در خانه تکثیر شده‌ای
    پیراهنت روی تخت
    پیش‌بندت در آشپزخانه
    صدایت در شیار گوش‌هام
    راه می‌روند و بوی تو می‌آید.
    تو نرفته‌ای
    تکثیر شده‌ای
    مثل من
    که هرجا خاطره داریم ریشه دوانده ام
    تو نرفته‌ای
    مرگ امتحان نبودنت را از من می‌گیرد
    تکثیر شده‌ای در زندگی‌ام
    و من در تو مرده‌ام...

  5. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    با من بگو بانو
    پیش از آن که به تقدیرم قدم بگذاری
    پروانه ها می دانستد
    گلدان ها را که بشکنی... باغ بزرگ خواهد شد
    و شبتاب‌ها ... میان بلوغ و باغ خاکستر می شوند
    با من بگو بانو
    این تکه آفتاب به جای مانده
    میراث قبیله ی ماست
    یا این سبد تاریکی؟
    که هنوز نمی دانیم
    پروانه زیباتر است
    یا جامه های ابریشمینی
    که زیر نور ماه به تن داریم
    می بینی؟
    پاییز چگونه میان شادی گنجشک ها میدود؟
    کلاغی که لقمه ای عقیق بر گرفته باشد
    فیروزه ی آسمان به چه کارش می آید!؟
    بانو!
    ما هر صبح مرارت آفتاب وُ یال خیس اسب را گریه می کنیم
    و لاک پشت پیر
    بی ترانه و تاریک
    به اقیانوس بازمی گردد.
    آن روز هم که صبحِ صورت مادر
    در فنجان چای می چکید
    کودکانی بودیم
    که بوی ماه
    خوابمان را زیبا می کرد
    آه بانو!
    بانو... بانو
    وقار پاییزی ام را، با فراوانی رویا چه کار؟
    پیشانی ام را که ببوسی
    چترم را می گشایم
    و از گوشه ی قصیده ی عمرم
    بیتی بر می دارم
    تا برای تو
    هزار ترانه بگویم
    که تو از عشق
    بیش از آن می دانی
    که بودا از نیلوفر...!

  6. Top | #6

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    خدا کند که مرا ناگهان رها نکنی
    بمان که قلب مرا از خودم جدا نکنی

    من از نگاه حسودان شهر می ترسم
    به اسم کوچکم اینجا مرا صدا نکنی

    و من تو را به دلم قول داده ام لطفا
    بمان که حرف مرا پیش دل دو تا نکنی

    از این زمین فقط اینجا برای من امن است
    به نام عشق در این شهر کودتا نکنی

    گمان کنم که قراراست ما به هم برسیم
    اگر معامله ای تازه با خدا نکنی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن