صفحه 1 از 14 12311 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 140

موضوع: 23 روز برای تولدم مانده است...

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0

    23 روز برای تولدم مانده است...

    فقط و فقط...
    23 روز مانده است...
    23 روز دیگه تحملم کن...
    23 روز دیگه رویایی با تو بودن و ازم نگیر...
    23 روز دیگه اگر ب اجبارم بوده حتی 1 بار
    فقط 1 بار هم شده بهم سلام کن...
    23 روز دیگه برایت مینویسم...
    23 روز دیگه شبا ب یادت بیدار میمانم...
    فقط و فقط..
    23 روز دیگه از من با کسی حرف نزن...
    23 روز دیگه منو مجازات نکن...
    23 روز دیگه قول میدم شادت کنم...
    و برای همیشه از جلو چشمات برم...
    23 روز دیگه تو شادترین خانوم دنیا میشی...
    بلاخره راحت میشی...
    دیگه نمی بینی کسی رو ک زمانی عاشقش بودی
    و حالا تشنه به خونش...
    23 روز دیگه من برایت مینویسم تو اروم بخوان نوشته هامو...
    فقط و فقط...
    23 روز دیگه مخاطب خاص من باش...
    23 روز دیگه برای همیشه میرم و میشم یه مرده برات
    23 روز دیگه میشم بدترین خاطره زندگیت...
    23 روز دیگه میفهمی 23 روز دیگه...
    بخدا زیاد نیست وووتحمل کن...
    ب قولی ک داده بودم وفادار میمونم...
    ارام جانم با روفتنم شادی و ب لبهای تو بر میگردانم...
    23 روز دیگه تولد من و جشن ازادی تو هست ارام جانم...
    23 روز دیگه برایت مینویسم...
    همین جا...
    همین پست...
    تو قول بده نخونی...
    قسمت میدم ب مرگ خودم نخونشون...
    قسمت میدم ب جان مادرت نخونشون...
    تا بعد از 23 روز دیگه...
    بعد از تولدم...
    یا شاید بعد از مرگم...
    از حالا تا 23 روز دیگه من حلالت کردم...
    لطفا نخوان این پست و بعداز رفتنم بخون...
    23 روز دیگه....




    دلنوشته: قول میدم یه کادوی شیک بخرم از طرف تو و تقدیم کنم ب خودم ...

    ویرایش توسط L O S T : 03-30-2018 در ساعت 02:57 AM

  2. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    تو نیستی
    این باران بیهوده می‌بارد
    ما خیس نخواهیم شد
    بیهوده این رودخانه‌ی بزرگ
    موج بر می‌دارد و می‌درخشد
    ما بر ساحل آن نخواهیم نشست
    جاده‌ها که امتداد می‌یابند
    بیهوده خود را خسته می‌کنند
    ما با هم در آن‌ها راه نخواهیم رفت
    دل تنگی‌ها ، غریبی‌ها هم بیهوده است
    ما از هم خیلی فاصله داریم
    نخواهیم گریست
    بیهوده تو را دوست دارم
    بیهوده زندگی می‌کنم
    این زندگی را قسمت نخواهیم کرد

  4. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    روزی که نفس های تو
    کنار نفس های من برقصد
    به تولدی دیگر پاسخی خواهم داشت
    و آنگاه که به زیباترین حس جهان
    دستهایمان را در هم فشرده ایم،
    دوستت دارم را
    آرام… آرام
    در گوش تو خواهم خواند.

    چشمهایت را ببند
    آغوشی از آن دورها
    برایت هدیه آورده ام.

  6. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  7. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    قسمت نشد که لحظه غمگین رفتنت
    با اشک ها مسیر تو را شستشو کنم
    بوسیدنت که هیچ
    بغل کردنت که هیچ
    حتی نشد تو را
    یک دل سیر بو کنم
    از یادها گذشتی و
    در بادها گم شدی
    حالا حضور تو را کجا جستجو کنم
    قسمت نشد،
    تو رفتی و من ماندم که باز
    باقیمانده عمر، تو را آرزو کنم

  8. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  9. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    به تو گفته بودم... :
    گاهی برای ادامه ی روزهای تو
    سکوت کردم ...؟
    هر جا باران بارید
    ما در کنارت ایستاده ام...
    و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند
    گلی پرتاب کردم
    که تو را از یاد ببرند...
    به تو گفته بودم...:
    درختان در تنهایی می رویند
    و در باد نابود می شوند
    اکنون پیری من را احاطه کرده است
    و مرگ آماده است هر لحظه من را تصرف کند
    یک بار دیگر برای همیشه نامت را به من بگو
    بگو هنوز باران می بارد...
    و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری...






    دلنوشته : لعنت بر انهای ک تو بخاطرشون من رو رها کردی...



  10. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  11. Top | #6

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    من میروم ... اما تو بهم قول بده...

    این بار قسم جان من را بخور که ...

    شاد باشی

    نه یک روز ‌‌که همیشه...

    بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان بپیچد

    که پشیمان شوند

    آنان که بر سر غمگین کردنت

    شرط بسته اند ...

    بزار بعد رفتنم برای همیشه ...

    حس کنم شادی و بهترینی...

    ای ارام جانم زندگیم...

    ...........!




  12. کاربر مقابل پست L O S T عزیز را پسندیده است:

    NASHNAS (04-01-2018)

  13. Top | #7

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    من هم بلدم
    فراموشت کنم
    اگر این شب‌ها بگذارند ..
    اگر این هوا
    بوی تو را ندهد ..
    اگر این نَفَس
    برود و برنگردد ...
    ای کاش برود برنگردد...
    ایشاالله میرود برنمیگردد...
    با تو نیستم نفسم را میگویم...


  14. کاربر مقابل پست L O S T عزیز را پسندیده است:

    NASHNAS (04-01-2018)

  15. Top | #8

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0

    در اخرین روزهای باقیه مانده... گفتوگوی بین من و تو...

    در اخرین روزهای باقیه مانده... گفتوگوی بین من و تو...


    چرا وقتی می روی
    همه جا تاریک می شود؟
    انگار از اول مرده بودم
    و ترسیده بودم
    و تو هم نبودی…
    نه اینکه گریه کنم، نه
    فقط دارم تعریف می کنم چرا بغض کرده بودم
    و آرام نمی گرفتم
    @
    چه آرزوی دل انگیزی ست!
    نوشتن افسانه ای عاشقانه
    بر پوست تنت
    و خواندن آن
    برای تو …
    چه آرزوی شورانگیزیست!
    تملّک قیمتی ترین کتاب خطی جهان
    ورق زدنش،
    دست به آن کشیدن،
    و همین نوازش ساده
    که زیر نگاهم لبخند بزنی …
    چه افسانه ی قشنگی
    به تنت می نویسم
    بانوی من !
    چه قشنگ به تنت افسانه می خوانم.
    @
    می دانی؟
    حتا صدای قلبم هم نمی آمد
    انگار همه اش را برای نفس هات شمرده باشم
    حالا تمام شده بود …
    نه اینکه ترسیده باشم، نه
    فقط می خواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم
    و رفتم زیر تخت خوابیدم
    که خدا مرا
    بی تو نبیند!
    @
    دست های تو
    مرا به خدا می رساند
    و دستهای من
    مرا به تو
    پله پله پُر می شوم
    از خودم، از تنم
    ساغری می شوم به دستت
    نگاهت را بر تنم بریز ...
    و بنوش.
    @
    نه اینکه دلتنگ نشده باشم، نه
    فقط می‌خواستم بدانی
    آره آقای من!
    انگار که ساعت از همان اول
    بی قرارتر از من بود
    که نفهمیدم چرا یکباره
    معنی‌اش از زندگی من افتاد
    نه اینکه تقصیر من باشد
    نه به خدا
    از همان اول هم که آمدی
    روزها را رنگی رنگی می‌کردم
    که زودتر بیایم توی بغلت

    @
    می خواهی با خیالت زندگی کنم؟
    دستت را بگیرم
    ببرم رستوران مکزیکی؟
    چی سفارش بدهم
    که بیشتر از من دوست داشته باشی؟
    یک لقمه بگذارم دهن تو
    یک لحظه نگاهت کنم؟
    چی می نوشی؟
    @
    ...
    می دانی؟
    هیچ کدام از اینها را که گفتم
    اصلاً نمی خواهم
    فقط باش
    همین

  16. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

  17. Top | #9

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    گم شده است، بَلـَدِ خانه ات...
    چهار راه قرارِ من، همان آغوش بازی بود که حالا میدان بسته ای، خودت را.
    دورت بگردم! ... معماری تنت را بهم نزن...
    چهار راه نشین سینه ات سر در گم می شود.
    تمام جوانی ات را هم که چنبره کنی در خودت، من دورت نمی زنم، دورت بگردم! ...
    از تمام جاده های آمده و بر نگشته، چراغ چشمت را سبز نگاه دار،
    راه یک طرفه ای برای من به هشتی دلت.
    ترس دارد خم ابروانت که نمی شناسم این همه بسته را ...
    آغوشت را نبند، گم شده است، بلد خانه ات ... معماری تنت را بر هم نزن ...
    من که به نشانی در باغ سبز نیامده ام یا به چشمک ستاره ی دلت! ...
    من به لمس پاره پاره دلبستگی هایت، نگاهبان نفست گشته ام ..
    من گذرم از منظر چشمانت عبور داشت در وحشت بی کسی ..
    ایستاده بودی به زیر سپیداری.. پایم به سنگ نیاز گرفت.. نشاندیم در آغوشت.
    میقات مان شد همان چهار راه پیراهنت، به وقت دلتنگی ...
    نگو که بی قرار قرار های دور گشته ای، همان ها که وقت نشد با هم بگذاریم شان!
    چه درد دارد این همه نشد؟! ...
    کمی دورمان شده است فقط ... به حجم یک کابوس!
    نترسان مرا به تعبیر های بی شگون .... من نمرده ام هنوز!
    باز کن آغوشت را ... عشق که خسته نمی شود، دورت بگردم!
    گم شده است، بلد خانه ات ...
    نمی دانم کدام جاده ی ابریشم از گیست را بگیرم که راهم دور نشود؟!
    چند فراز از نشیب تنت را بنازم که خنده ات بیاید بر این لب؟!
    چند پروانه بوسه بنشانم به پیشانی ات که نگاهت را بلند کنی؟!
    برخیز، باز کن آغوشت را،
    من به تحصن عشق در شبستان شوریدگی، ایمان ندارم!
    می خواهم به محراب سینه ات، سجده کنم.
    باز کن آغوشت را ... معماری تنت را بهم نزن ، دورت بگردم!

  18. کاربر مقابل پست L O S T عزیز را پسندیده است:

    NASHNAS (04-01-2018)

  19. Top | #10

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    حالا دیگر
    یک خط در میان گریه می‌کنم،
    حالا دیگر
    شانه‌هایم صبورتر شده‌اند
    و با هر تلنگری که گریه می‌زند
    بی‌جهت نمی‌لرزند!
    انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانه‌ای
    از چشم‌هایم نمی‌افتد
    و
    پاییزِ من اتفاق زردی ست

    که می‌تواند
    ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد..!
    حالا تو هی به من بگو
    بهار می‌آید...
    تو هی به من بگو روز مرد روز پدر مبارک...
    من نه مرد هستم ...
    نه پدر شدم ...
    این ارزو تو دلم موند...
    نه کسی صدایم کرد مرد من...
    نه کسی صدایم میزند بابایی...
    چ ارزوی محالی...
    با خودم باید به گور ببرم...
    من نه مرد شدم نه پدر...
    من فقط یه پیر پسرم...
    همین و بس...!!!


  20. 2 کاربر پست L O S T عزیز را پسندیده اند .

    Gold rose (04-01-2018),NASHNAS (04-01-2018)

صفحه 1 از 14 12311 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن